بعد از سال ها که پدر و مادرم عاشق هم بودن و بهم رسیدن😍
من به دنیا اومدم🥰.. تولدم امروزه ولی به خاطر اینکه نیمه اول بشم درستش کردن و ۲۰ مرداد هست💜
پدر مادرم شاغلن(نپرسید چیکار.قطعا شناسایی میشم چون بعضی هارو اینجا شناختم)
تا قبل از راهنمایی که همه تولدام سرجاش بود و مادر بزرگ هام برام میگرفتن🤩
از وقتی که مثلا بزرگ شدم و دیگه نمیشد که پیش اونا باشم
حس تنهایی☹ داشتم با اینکه کاملاً از لحاظ مالی تامین بودم اما اون حس مادر دختری رو هیچ وقت نداشتم😢
با بابام بیشتر راحت بودم حتی بعضی وقتا خودم میرفتم محل کارش یا باهم بیرون میرفتیم😘
از اول راهنمایی تقریبا دوست های مجازی داشتم و بیشترشون هم واقعی شدن برام... و موندن برام ❤
اولین بار که رل زدم وقتی بابام فهمید بهم گفت دوست داشتن یه حس مقدسه سعی کن برا هر کسی خرجش نکنی🤞
اون موقع کلاس نهم(سوم راهنمایی) بودم برام تاثیر گذار بود و دیگه عاشق نشدم🤪
هر چند از لحاظ عاطفی دچار مشکل بودم اما خیلی هم مغرور بودم و خودمو نباختم😏
یازدهم بودم که داستان آشنایی با شوهرم شروع شد.....