2777
2789
عنوان

به مامانم خیلی شک دارم

12382 بازدید | 259 پست

سلام ..من مدتیه که به مامانم شک دارم ..قصه از اونجا شروع میشه که بابام حدودا یه سال پیش با یه پسر جوون که ظاهر نسبتا خوبی هم داره دوست میشه اونو میاره خونه و اون عادت میکنه و هرشب به بهونه های مختلف میاد خونمون واسه شام ...من از اولشم از رفت و آمد های این آقا خوشم نمیومد چون همش حس میکردم این یه قصد بدی داره اولش فکر میکردم به خاطر من میاد اما به مرور زمان متوجه پیام دادنش به مامانم داخل اینستا شدم ..بچه پررو چنبار به مامانم گفته بود که هیکلت قشنگه و خوش فیسی مامانمم ساده اس اینارو خودش بهم میگفت گفتم اون غلط کرده به تو اینجوری میگه بعد گفت نه بابا اون اندازه بچه منه حدودا ۱۲ سال از مامانم کوچیکتره...خلاصه این رفت و آمدهاش بیشتر شد پیام دادناش به مامانم هم بیشتر تا اینکه داییم هم متوجه این موضوع شد و به مامانم گفت این قصد بدی داره رابطتونو کم کنید مامانم از حرف داییم هم ناراحت شد گفت دون مثل داداشمه و کلا داداش صداش میزنه ...اما تازگیا خیلی شکم بیشتر شده چون مامانم رفتار های عجیب نشون میده 

دلم میخواد ساعت ها با یکی حرف بزنم بدون اینکه یادش بمونه چی گفتم😔

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

بشین با مامانت خوب حرف بزن نشد پدرتو از کارای دوستش باخبر کن 

خدایا چرا هر چی صدات میکنم صدام بهت نمیرسه باهام قهری من که جز تو کسی رو ندارم اگه تو دستم رو نگیری توبهم توجه نکنی من به کجا پناه ببرم خدایا بیشتر از توانم امتحانم میکنی دیگه طاقتم تموم شده نمیکشم مگه نمیگن خدا یه دری رو ببنده در دیگه ای رو باز میکنه چرا همه درات به روم بسته است خدا جز تو پناهی ندارم پناهم باش دستم رو بگیر منو محکم تو بغلت بگیر خدایااااااااااااااآااااااااااااااااااااااااااااااا.😪😪😪😭😭😭😭😭😭😭 

مامانم خانمی بود که به زور باید بهش میگفتی به خودت برس لباس خوب بخر..اما حالا تند تند ررای خودش مانتو شال میخره و خیلی به خودش میرسه قبلا میکشتیش آرایش نمیکرد ....گوشیشو وقتی داره با یکی چت میکنه نزدیکش میشیم کج میگیره که دیده نشه ...

اما شک من چند روز پیش زیاد شد که من داشتم از سرکار برمیگشتم بهش زنگ زدم گفت دکترم دیر میرسم گفتم باشه من چون با بابام دعوام شده بود نمیخواستم تنها برم خونه با بابام تنها باشم گفتم وایمیستم مامانم بیاد با هم بریم خونه رسیدم نزدیکلی خونه بهش هر چی زنگ زدم جواب نداد

دلم میخواد ساعت ها با یکی حرف بزنم بدون اینکه یادش بمونه چی گفتم😔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   honye_ella  |  6 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  6 ساعت پیش