من بعد آشنایی سر ۴ ماه بعدش باتمام خانواده رفتم خواستگاری همه چی هم داشتم برای اول زندگی و همه شروط را هم قبول کردم چون با تمام قلبم دوسش داشتم گفتن جواب رو میدیم بهتون و ۳ روز بعد گفتن قبوله و من کلی تشکر و قدردانی کردم و گفتم یکی دو روزه برای دست بوسی میام خدمتتون شخصا و من خوشحال فکر کردم و روز بعد رفتم یه کادوی گرون قیمت براش خریدم (آخرین مدل آیفون) و فرداش یعنی پس فردای روز جواب آماده شدم برم خونشون تا توی ماشینم نشستم باباش زنگ زد و گفت من دیروز منتظر بودم بیای چرا نیومدی؟ من نظرم منفی شد و دیگه سراغ ما رو نگیری و اطراف دخترم نبینمت.
اینقدر هم دوسش داشتم همکار بودیم هر دو پزشکیم پدرم هم متخصص اطفال اند و پدر اون جوشکار بود ولی اصن مهم نبود من گریه همه رو در میاوردم تا فقط اون بخنده اما چیکار کنم. اولا اینکه من از اون بیمارستان رفتم حال روحی ام خیلی بد شد و وقتی بعدش هرچی پیام دادم دیگه نه خودش نه پدرش جواب ندادن.دعا کنید بگرده