2777
2789
عنوان

بت خانواده همسر را بشکنید

| مشاهده متن کامل بحث + 317049 بازدید | 1712 پست
بيتا جون عزيزم ميشه بگي شما تمريناتون ب چه صورته؟ مثلا من الان کلي عادت بد دارم ک ميخام ترکشون کنم ...



راستش اولش منم گیج میشدم چون میدیدم بایدروی چندحوزه کارکنم. ولی  بعدش دیدم اینجوری آدم حالش بدترمیشه. 

نشستم همه عادتهایی که دوست دارم روش کارکنم نوشتم. 

بعد از چیزی شروع کردم که بیشترازهمه ازارم میداد. 

همیشه ازمساله ای شروع کن که بیشترین حجم ذهنت رودرگیرکرده ودوزش بالاتره. 

اول از اون شروع میکردم بقیه راروش زوم نمیکردم. 

اینجوری ذهنم منسجم ترشد. 

اگردفترداری توش بنویس حتما. بانوشتن ذهن منظم ترمیشه. اگه نداری یک سررسید بردار مخصوص این کار

ووقتی میری مهمونی قبلش سناریوبچین که دقیقاچکارکنی وبرنامه بریز. وبیشترزومت رویه موضوع باشه. 

شکرت خداجون

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

سلام دوستان.

شاید یکی از دلایلی که نتونیم بموقع جواب بدیم و بعد از ساعتها و یا بعد از یکی دو روز تازه یادمون میاد که باید فلان حرف رو میزدم ...چراااا اینو نگفتم و... داشتن حس گناه باشه... حس مقصر بودن... حسی که از بس اون شخص نادیده گرفته شده همش به خودش و حقش شک داره ...

این افراد از کمبود عزت نفس و شدید شدنش با روابطی که با افراد سمی داشتن همیشه به خودشون و حقشون شک دارن. و حالا میخوان شروع به دوست داشتن خودشون کنن ولی چون به حقی که دارن شک دارن پس نمیتونن به موقع از خودشون دفاع کنن... حرف مناسب یادش نمیاد تا بعد از چند ساعت فکر کردن و حرص خوردن یه مثالهایی یادش میاد که اونموقع میگه واااای چرا منم اینو نگفتم... 

مثلا بعد از یک روز یادش میاد فلانی همین موقعیت رو داشت و کار خودشو کرد  چرا من نه!!! 

یا اینکه مدتی که فکر کرد و تحلیل کرد تازه متوجه میشه که واقعا حق داشته و باید این حرف رو میگفته...

هنوز به حقی که دارن مطمئن نیستن ... (گفتم. بخاطر اینکه یک عمر نادیده گرفته شده.

خودش.حقش.نظرش.خواستش.... هرچیزی ممکنه بوده باشه). پس تا وقتی شک دارن و یا خودشون هم بر این باور هستن که حقی ندارن و فقط میخوان عمل کنن ..میبینن نمیتونن.

و این افراد توی زندگیشون آدمهایی بهشون برخورد کرده که مدام برای خودشون حق و حقوق تعیین میکنن و از بس این گفتنهاشون تکرار میشه (متن سازی) و از اونطرف ما هم کوتاه میایم که با گذشت زمان میشه حق مسلم. 

پس ذهنتون هنوز مطمئن نیست که شما حق دارید ... 

باید انقددددددر برای خودتون متن سازی کنید. تا باورتون بشه حق دارید.

مثلا در ارتباط با خانواده همسر. برای خودت مثال بیار که مثلا پس خواهر شوهر چی!!!که برای خودش اینو میخواد؟!!

پس جاری چی که اینو حق خودش میدونه؟!!!

پس مادر شوهر چی؟که اینو حق خودش میدونه!!!

یعنی میخوام بگم برای چیزی که مدام شک و شبهه و ترس میاد سراغتون که حقتون رو بگیرید مثالهایی رو ببینید که چطور راحت حق خودشون میدونن. و با تکرار کم کم میتونید اون رو حق خودتون هم بدونید ... و اینکه ذره ذره عملی هم نشون بدید ...

مثل همون موردی که بچه باااید هر روز بره پیش مادربزرگش و انقدررر این مسئله رو بزرگ و مهم میکنن تا خود مادر بچه شک میکنه به کارش و حق رو به مادرهمسر میده.

متن طولانی شد و نمیدونم واضح بود یا نه...

یه چیز دیگه دوستان ...

معمولا ما دیگه میدونیم توی رفت و آمد با کسایی که در مقابلشون ضعف داریم. ممکنه چه بحث های پیش بیاد... چه درخواستهایی دارن... چه ایرادهایی میگیرن... چه توقع های بیجایی دارن. پس قبل از اینکه باهاشون روبرو بشیم خودمون رو آماده کنیم برای همچین چیزایی ... 

و حواستون باشه بقول بانو آرتمیس تازه که میخوایم خودمون رو دوست داشته باشیم دلمون میخواد یه چیزی بشه تا حقشو بذاریم کف دستش.پس شدت نداشته باشه اون حرفی که میخواین بزنین یا رفتاری که آماده میکنید.فقط اون اطمینان و آرامش رو نشون بدید.

یه چیز دیگه هم یادم اومد ...

بعضی وقتا طرف مقابل رو از بس قبولش داشتی و یه جوری باهات صحبت میکنه که باورش میکنی و همون لحظه انگار حرفی برا گفتن نداری و اون فرد راست میگه اما یه جورایی راضی هم نیستی... بعد از مدتی که به صحبتها فکر کردی میبینی اون حرفش منطقی نبوده و تو بخاطر اینکه همیشه قبولش داشتی باعث شده اون لحظه فکر کنی حرفش درست و منطقی باشه. شاید بیشتر در مقابل همسر اینطور باشه...

کلی گفتم...

کاملاموافقم.  موضوع دوست داشتن خودمون خیلی مهمه.  دومین تاپیک بانو کلی درباره این مساله ...

کاملا درسته 

من به امید خدا دارم این نکات رو  عملی می‌کنم 

و چقدرحس خوبی به آدم میده وقتی در خلوت خودت هم به خودم واقعا اهمیت میدم

توعمل خیلی سخت هست.  مثلازمان بردتامن خیلی ازین هاروعادت روزانه ام کنم.  وچون میدونستم ع ...

من الان به قبلاً خودم که نگاه میکنم با خودم فکر میکنم واقعا چرا چرا با خودم اینقدر بد برخورد میکردم 

آخه چرا حیفم میومد برا خودم خرج کنم. 

حیف عمرم که اینجوری گذشت 😟




من که رفتارهای فوق العاده اشتباهی داشتم وحوصله ندارم تعریف کنم ولی فقتی یادم میفته خودمو بد حور فحش میدم به خاطر سادگی و حماقتم

وقتی ۱۷سالم بود منو  با بچه ی توی شکمم تنها گذاشت ......چقدر سخت بود روزگار...................

سلام دوستای خوبم

من قبلاً مثلا تو زمانی که عقد بودیم همسرم برام لباسهای خوبی می‌خرید 

البته حالا خیلی گرون هم نه ها 

ولی سعی میکردم خونه ی مادر همسرم با بهترین لباسهام برم 

و این مسیله خیلی خواهر شوهر و مادرشوهر هام رو آزار می‌داد 

و در مقابل اونها هم بشدت با حرکات و زبانشان من رو آزار و اذیت می‌کردند و شروع میکردن به متن سازی برای همسرم

منم دیگه تصمیم گرفته بودم برا اینکه اونا باهام خوب باشند لباسهای کهنه و تکراریم رو اونجا بپوشم و به خودم نرسم 😐😐

بعد از این حرکت اونا دیگه انگار حیالشون راحت شده بود و زیاد من و بچه هام رو اذیت نمی‌کردن 🤔🤔🤔


الان که این تاپیک ها رو میخونم خیلی از این حرکت خودم حرص میخورم و ناراحت هستم 😟😟

بنظرتون اشتباه من جبران پذیر هست ؟؟

همش دارم خودمو سرزنش میکنم که خاک بر سرت که اونا باعث شدن با اینکارات خودت رو ندید بگیری و به خودت اهمیت ندی. 

شاید بنظرتون چیز مهمی نیاد ولی نمی‌دونم  چرا مثل خوره این افکار داره من رو میخوره 😭😭😭

فکر میکنم هدفشون همین بوده و من رو بازی دادن و به هدفشون رسیدن و من شکست خوردم 😑😑😑

من وقتی درون کاوی میکنم به این دلایل میرسم برای اینکه نمیتونم به موقع و درجا و با جملات مناسب پاسخ طرف مقابلم رو بدم :


۱. تربیت خاص مادرم که خیلی از چیزهای طبیعی رو خجالت آور میدونست مثلا یک بار که میخواستم از خونه ش برگردم خونه ی خودم و اون یه آذوقه ای میخواست بده به من . و چون عروسمون هم خونه مون بودن مادرم گفت نه نمیدم جلوی عروس زشته اگه من چیزی بهت بدم


۲. از بچگی توی تعاملات اجتماعی شرکت نداشتم و مهمونی خیلی کم میرفتم و تعاملات و مکالمات بزرگترها رو کمتر میدیدم


۳. خجالتی بار اومدم و فکر میکردم فقط باید به بقیه احترام بی قید و شرط گذاشت و این جمله رو زیاد شنیدم حتی از همسرم که عیبی نداره اگه فلانی بدی کرد تو خوب باش


۴. درونگرا بودنم هم باعث  میشد زیاد به بازی آدمها و حیله هاشون فکر نکنم تا بتونم آمادگی قبلی داشته باشم براش

به جای تربیت دیگران ، خودت را تربیت کن 
من الان به قبلاً خودم که نگاه میکنم با خودم فکر میکنم واقعا چرا چرا با خودم اینقدر بد برخورد میکردم& ...


چخوب شدکه تواین سن فهمیدیم. نه توسن پنجاه یاشصت. منم تمام همونایی که تعریف کردی خودم سرخودم آوردم. وفقط بایدبگیم تواین سن فهمیدن جای شکرگزاری داره. 

حتی خانمهای پنجاه ساله راهم دیدم که توهم ن سن بخودشون اومدن تونستن وضعیتشون رو ارتقابدن. 

شکرت خداجون
احسنت. اصلا حساب نکنید متن سازی دیگران رو. برای همین میگم پاشید بگید من به سرویس بهداشتی احتیاج دا ...

سلام بانو جان من خیلی ناراحتم قبلا گفتم بهتون ک خانواده شوهرم عمل کردم حتی ی زنگ نزدن و دوسالی باهاشون قهر بودیم از بس از اول ک شوهر پرروشون کرد تا کار دارن شوهرمو میخوان گهگداری جمعهها میرفتیم خونشون شوهرم حتی وش نمیشه بشون بگه برا ناهار یا شام میاییم خونتون حالا جمعس حتی هیچ نمیگه بریم اونجا واقعا عصبیم وقتایی ک من شهرستان خونه مادرمم خودش تنهاس همش میره خونه مادرش ولی وقتی من هستم هیج نمیگه بیا بریم  دل خوشی ازشون ندارم ولی خب ادم خسته میشه تو خونه حوصلش سرمیره

سلام، من خیلی وقته که پست هاتونو میخونم، نمیدونم الان نظرمو بنویسم بهم جواب میدین یا نه، ولی میگم شاید جواب دادین. من چهار ماهه عقدم خیلی آدم وابسته ای هستم و از تاپیک های شما یاد گرفتم که این اخلاقمو درست کنم، اما مساله مهم تر اینکه من در اطرافم خیلی خیانت دیدم ار نزدیک دیدم خیانت مرذ به زنش رو، از بچگی دیدم و همیشه ترسم اینه همسرم بهم خیانت بکنه، چند روز پیش تو گوشیش پی وی دختر دیدم که به بهانه ی مختلف رفته پی وی دخترا به حرف زدن، یا یه همکار داره به بهانه های مختلف میره کنارش باهاش حرف میزنه و میاد برای من تعریف میکنه، میدونم که بهش نظر داره.. من از نظر زیبایی خیلی از همسرم و این خانوم سر هستم، ولی خوشگلی ربطی نداره به اینکه مردت بهم وفادار بمونه، میترسم باهم دوست بشن، یا باهرکس دیگه ای همسرم دوست بشه. من چیکارکنم بنظرتون؟ همسرم بخاطر خانواده و ظاهرش دخترا خیلی بهش محل نمیدن هرجا که هست سعی داره توجه دخترا رو جلب کنه حتی خودشم اینو بهم گفته.. من چیکارکنم دارم از درون میسوزم 

سلام خانوما منم راهنمایی میکنین ماجرارو بگم راهنماییم کنین لطعا

خدا بعضی ها رو از زندگیتون میبره بیرون چون حرفهایی رو شنیده که شما نشنیدین 👌👌👌👌پس اینقدر گله نکنین ازش💔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

چک صیادی بنفش

55sara333 | 43 ثانیه پیش

دیوار

آش_پلویی | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792