بت خانواده همسر را بشکنید

عزیزم چطوری میتونیم توی متن سازی خودمون را قوی کنیم؟ من که خیلی ضعیفم. نیاز به یک اشل و فرمت دارم برای شروع کار. از توی فیلم میشه بیشتر یاد گرفت یا کتاب های داستان و رمان؟ نظرتون چی هست؟ 

مثلا فیلم شهرزاد که تعریفش را کردید شما واقعا اگر کسی بخواد تغییر کنه نگاه کردن به روش و رفتار شهرزاد میتونه یه الگو خوب باشه برای هر خانومی. متانت و صبر و خانومی و فرهیختگی و پختگیش... 

برای متن سازی چی؟ الان میبینم که اگر متن سازی بلد نباشیم یه جورایی عقب مبمونیم و شاید زندگیمون حتی بره توی هوا....

با این اخلاق های مردای ایرانی و تعصبات و ... به نظرم متن سازی یکی از روش های فوق العاده موثر برای پیشبرد اهداف هست. ولی خوب کاشکی بلد بودیم.... حیف

من اگه بگم از دشمنانم بیشتراز دوستانم اموختم اغراق نیست. البته الان اطرافم پرشده ازدوستان ناب ولی قبلاکه دوستی نداشتم زندگیم بین دشمنانم بود وبه اشتباه اونارودوست میدیدم. 

پس اونابودن که به من آموختن چطور دوست راازدشمن تشخیص بدم. 

به جرات میگم، اونهایادم دادن انقدرررررباارزش هستم

که حتی برای کلماتی که از زبان من خارج میشه هم ارزشی برابرطلا قایل باشم وهمه جا زبانم به محبت کس وناکس ونصیحت کسوناکس وراهکار دادن به کس وناکس بازنشه. 

بمن یاددادن برای سلامتیم ارزش قایل باشم چراکه شدن دشمن سلامتی من. 

بمن یاددادن برای پولم ارزش قایل باشم چراکه شده بودن دروکننده پولهای من. 

عزیزم منم بااین ایده موافقم. دوست دارم اگه تاپیک زدیدهمراهتون باشم. 

بچه ها من احساس می کنم ی حسی درونم در حال انفجار شدن هست، حس تنهایی، کتاب خوندن خیلی خوبه اما وقتی بچهات خواب باشن وقتی بیدار هستن نمیشه، جایی هم نمیرم اگر هم برم حرف نمی زنم زیاد بخاطر عواقبش، الان هم که بخاطر کرونا بیرون نمیشه رفت ، تو برنامه روتین هم ورزش آشپزی و نظافت و همه جوره هست، شب هم که شوهرم میاد خیلی خستس،  احساس می کنم سطح انرژیم خیلی  بالاست و تخلیه کلامی نمیشم ، البته این حس مال وقتی هست که کلا غیبت رو گذاشتم کنار و دوستام هم ازم دورن خواهر هم ندارم، نمی دونم شاید این هم یک دوره ای از تغییر شخصیتم هست، گفتم اینجا بگم شاید حس خیلی از شماها هم باشه، و بدونید شما هم در مرحله گذار هستید .

متن سازی خیلی راحته، مادر بزرگ ها خوب بلدن ، به حرفاشون دقت کن مثلا میگن عروس هم عروس های قدیم... ، یا مثلا میری موهاتو رنگ می کنی طرف می گه پول ارایشگاه دادن اسرافه مخاطبش شما نیستی به طور مستقیم ، شما هم غیر مستقیم بگو خانم ها هم مجبورن این قدر به خودشون برسن از بس زن های هفت رنگ تو خیابون زیادن

دقیقا بانو آرتمیس زدند به هدف 

من با دوتا بچه و یه شغل تمام وقت اونقدر به خودم اهمیت میدم که زبانزد هستم ناخن هام همیشه مرتب  همیشه لباسهایم ست  حتی با طلاهام ست میکنم. غذای سالم میخورم . حتی لباسهای نامزدی ام که مال ۱۵ سال پیشه تقریبا اندازه ام میشه. اونقدر مراقب بدنم هستم چند بار که برای چکاب سالانه نزد دکتر رفتم  دکتر ها به خاطر سطح مطلوب سلامتی بدنم تشویقم  کردند 

امااااااااا

هر کاری با نیتش سنجیده میشه  و تاثیر گزاره نمیگم همه کارام برای  جلب توجه بوده  نهههههه....ولی  باید این پیام رو به همه بده که من برای خودم ارزشمند و قابل احترام هستم بهتون احترام میزارم و توقع احترام دارم. 

من مشکل چندانی با اطرافیان ندارم  ولی در درون  خودم  رنج می کشم و در حال کاوش هستم  در همین چند روز به نتایج خوبی رسیدم و گاهی شارژ بودم  گاهی شدیدا  افسرده و عصبی .....

چون تو کاوش درونم با چیزهایی روبرو شدم که اصلاااا  خوشایند م  نبوده  و به شدت آزارم داده  ولی من چاقوی جراحی رو زمین نداشتم و هر چند با درد همراه هست درونم رو میشکافم تا دردم  رو پیدا کنم 

سلام عزیزم . من الان تاپیک شما رو دیدم . من خیلی به کمک به مشاوره احتیاج دارم .

یه نکته دیگه .....

من عااااشق مادر بزرگم بودم عشقی که به مادر بزرگم  داشتم  صدها برابر مادرم بوده  سالهای  سال  براش گریه کردم  زن شجاع و مهربانی بود ولی .....

ریشه برخی مشکلات روحی امروزم  مربوط به محبت ها  و توجهات بی پایان مادر بزرگ عزیزم بود.... اونقدر که حالا که خودم مادر هستم و نزدیک ۲۰ سال هست ایشون مرحوم شدند من دلبستگی و علاقه چندانی به مادرم ندارم متاسفانه  در حالی که مادرم  بین تمام بچه هاش منو دوست داره و چندین بار گفته ولی من احساس چندانی بهش ندارم البته همه نوع احترام و رسیدگی بهش دارم 

روزهایی که مادرم میخواست تربیت کنه کوچکترین سخت گیری با دفاع جانانه مادربزرگم روبرو میشد. حتی روی عقاید و اخلاقیات من تاثیر داشت ....

خدا بیامرزد ش   واقعااااااااا  دوستم داشت .

میخوام بگم بچه باید پدر و مادرش رو همیشه  حامی و ولی خودش بدونه اونهایی که میگن  م ش    فقط بچه مون رو دوست داره  حتما  در فکر راه حل باشید صاحب اختیار اول بچه پدر و مادرش هستند  و این کار که بچه به کس دیگه ای وابسته  باشه عواقبی داره

خانواده شوهرم ۱۰ سال هستش که سایه شومشون رو سر زندگیمه . بت شوهرم هستن . به طوری که اصلا منو نمیبینه . همیشه تو جمع بهم بی احترامی میکنه . حتی اجازه نمیده برم خونه مامانم . بخدا نمیدونم چیکار کنم . خواهش میکنم اگر میتونید بهم کمک کنید

سلام ضمن تشکر از زحمات بانو خواستم یه خواهشی ازتون داشته باشم شما یه دوره خویشتن دوستی و یه دوره رفتار درست با خانواده همسر را گزاشتید و ما را اگاه کردین و الان مشکل من و بسیاری از دوستان مشکل با همسر است که حمایتمان نمیکند کاش یه دوره رفتار با همسر هم میذاشتین که چگونه همسرمان را همراه خود کنیم 

من پر از ضعف هستم . شدم تو سری خور خانواده شوهر . بهش میگن نذار بره خونه مامانش میگه چشم نمیذاره . میگن بهش پول نده میگه چشم نمیده . حتی واسه نوار بهداشتی هم واسم هزیته نمیکنه . به خاطر خدا بهم راهکار بدید تا بتونم خودنو عوض کنم ، تا زندگیمو از دست این قوم الظالمین نجات بدم .

سلام به همگی دوستان و بانوی عزیز . من یه جاری دارم که فوق العاده حسوده وقتی تو جمعی هستیم می خواد به هر نحوی منو تحقیر کنه همیشه در حال غیبته اصلا حرف عادی و معمولیه این خانم غیبت و تهمته هر چند من هیچ وقت تو غیبتاش باهاش همراه نبودم این خانم پول قرعه کشی خونگی منو که به اسمم دراومده بوده بدون اینکه به من بگه رفته برای خودش طلا خریده و پول منو بعد از دو سال بهم پس داده که من کلی ضرر کردم  این اواخر هم یه جورایی غیر مستقیم بهم می گه به شوهرم نظر داری در صورتیکه من حتی شماره شوهرشو تو گوشیم ندارم هر وقتم می ریم شهرستان خونه اقوام شوهرم اگه خونه شون مجبور شیم چند روزی بمونیم یه جوری رفتار می کنه انگار من مزاحمم در صورتیکه اونها میان خونه من چن هفته می مونن  من با روی باز بهترین پذیرایی رو ازشون می کنم. بانوی عزیز من نظرم این بود با این خانم قطع رابطه کنم ایا تصمیمم درسته یا فقط رابطه رو کم کنم؟

شوهرم فقط عشق به مادر یاد گرفته 

دوستان یه راهنمایی میخاستم 

با مادر شوهری که خیلی دستور میده باید چیکار کرد؟

تو جمع تو خلوت اصلا چشم نشستن منو نداره 

مثلا میگه پاشو واسم آب بیار

پاشو پاشو

میریم مهمونی اونجا بهم میگه پاشو میوه پخش کن در حالی که صاحب خونه نشسته 

وقتی هم نشستیم همش میگه پاشو لباس بچه هات عوض کن پاشو بچه ات گرسنشه 

در کل همیشه چیزی داره که منو مجبور کنه پاشم 

از اینکه منو مثل بچه میلاد سرپا نگه داره خیلی اذیت میشم 

فکر کن تو مجلس نشستیم و میگه بجه ات رو بیار بده بغلم بمحض اینکه میشینم میگه بیا ببرش و صد بار تکرار میکنه 

از این اخلاقش را عذابم

حتی میرم خونش با دخترش میشینه و دستور هاش شروع مبشع 

دیگه دلم نمیخاد باهاش مهمونی باشم همش استرس دارم 

خونه خواهر شوهرم با صدای بلند میگه دخترم تو بشین سحر پاشو سفره رو جمع کن پاشو جایی بیار پاشو پاشو 

شوهرم هم میگه چیکار کنم پا نشی بی احترامی میشه 

وقتی هم پانمیشم بهانه میارم به پدر شوهرم میگه ا اون پا میشه و من بیشتر خراب میشم

وای عجب آدمیه 

بنظر من وقتی بهت گفت پاشو با تعلل و  یخرده دیرتر پاشو 

گاها خودت رو بزن نشنیدن یا اگر کار خاصی نبود و فقط مثلا  برای بردن آوردن بچه بود بگو حالا بعدا میارم یا الان تازه آوردمش و ...

گاها به شوهرت بگو پاشه خودتو مشغول کن 

به شوهرت بگو  بهش تذکر بده