2777
2789
عنوان

بت خانواده همسر را بشکنید

| مشاهده متن کامل بحث + 317345 بازدید | 1712 پست
تصمیمم اون که اهمیت ندم به پچ پچ ها شون ولی گاهی دست خود آدم نیست از درون به هم می ریزم 😢

یک نگاه تحقیر آمیز و حرکت آهسته برگردونه سر اکتفا میکنه

، ورزش کن

یا شاغل شو

بلاخره هرچی ی که شرایطشو داشته باشی

یه حرفی برا گفتن داشته باشی که در موردش حرف بزنن

طرز پوشس یا هر چیز ارزشمند و جدید

منم خواهر شوهرم یکیش خیلی حسوده

من صورتم کمی لاغره چون بچه شیر میدم لاغر شدم

فرم دماغم خوبه نه قوس داره نه انحراف نه گوشتی نه خیلی بلند

اما الان چون صورتم لاغرتر شده یکم به چشم میاد

وقتی بهم میگه عمل کن یا بینیت بزرگه

با خنده بهش میگم به نظر خودم به چشم و ابروم میاد و من مشکلی باهاش ندارم

نظرات بقزه خارج از محدوده ی توجهاتمه ، همین یعنی دهنتو ببند😐

تو انتخاب میکنی که اونا چی بگن

اول اینکه توجه نکن ، دوم اینکه رو ارزشمند کردن و رشد خودت کار کن

من تو خونه ورزش میکنم ، موزیک شاد گوش میدم  میرقصم ، و مطالعه دارم در هر زمینه ای

یه چیزایی رو نباید فهمید،ندونستن آرامش داره🖤  🍃🍃🍃🍃همه چی به وقتش قشنگه...💕💕                    هار بودن افتخار نداره .. با احترام جواب بدین...خارهاتونو فرو نکنین ما بازم میفهمیم خار دارین خارپشتای آفریقایی(معذرت از دوستای با فهم و شعور....مخصوص یه عده هاره)🙂💫

یه خواهر شوهرام همیشه دست و روبوسی گرم میکنه اون یکی که چشم دیدن منو نداره به زور اینکار می کنه یا خودش یکم عقب نگه میداشت منم گفتم حتما دوست نداره یه بار از در رفتم داخل خواهر شوهرم مثل همیشه اومد جلو و دست و روبوسی کرد بعد دیدم اون یکی با ملدر شوهرم پوزخند زدن منم به این خواهر شوهرم گفتم چقدر دست دادن باهات به ادم میچسبه بعضیا که دست میدی در و دیوار نگاه میکنن یه دفعه اون یکی عصبانی گفت شما از در میای تو باید حال و احوال کنی و حالا بذار بیای تو بعد بشورمون منو میگی🙄 به لطف کرونا بساطش جمع شد. چند دفعه بعد هم تو مهمونیا از لج من همه رو سفت می بوسید با من فقط دست میداد بدون اینکه نگاهم کنه. به شوهرمم می گفتم دیدی چکار می کنه. می خوام بدونم با یه همچین کسی که ماجرا رو به نفع خودش تموم می کنه انگار ما مقصریم کلا باید چکار کرد همش هم پشت سر من حرف میزنه

سختی های زندگی بی حکمت نیست و پشت مشکلات و سختی های زندگی حکمتی الهی نهفته است که شاید بر ما پوشیده باشد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو تاپیک هام هست عزیزم تاپیک قبل این تاپیک

سلام بانوی عزیز.خیلی ممنون از زحمات و کمک هاتون من ی سوال داشتم و خیلی دوست دارم ک جوابمو بدین،لطفا خیلی برام مهمه.من فوق لیسانس از دانشگاه تهرانم ب محض فارغ التحصیلی باردار شدم و هنوز سه سال نشده بود بچه دومم هم ناخواسته باردار شدم الان بچه دومم دو سالشه یعنی اصلا وقت نکردم ک فکر کار باشم راستش چون دانشجوی خیلی ممتازی بودم الان تا میشنوم دوستام رفتن سر کار خیلی ناراحت میشم ،حسودی نمیکنم ولی ب حالشون غبطه میخورم و همش با خودم میگم کاشکی منم شاغل بودم و تو اجتماع برا خودم کسی بودم کلا زندگیمو این افکارم بهم ریخته.با اینکه اصلا اصلا از نظر مالی مشکلی نداریم و ب پول و حقوق من هم نیازی نیست ولی من باز دوس دارم شاغل و تو اجتماع باشم ی حس کمبودی تو خودم میبینم و فکر میکنمم خانومایی ک کارمندن خیلی از من سرن ب هر حال تو رو خدا ی کمک و جوابی ب من بدین تا از این افکار خلاص شم.در ضمن بچه هام کوچیکن و تو شهر غریب و دور از خانواده خودم و همسرمم اینم میدونم ک اگه سر کارم بخوام برم کسی نیست از بچه هام مراقبت کنه ولی باز فکر میکنم خیلی عقب افتادم و بدرد نخورم با اینکه بچه هام هر دو فوق العاده باهوش و با ادبن و خوب تربیتشون کردم.

حالا نوبت شماست. بنویسید که قراره از هرکس چی یاد بگیرید در زندگی.

من قراره یاد بگیرم و گرفتم تقریبا باید عملی کنم ک خیلی ب ادم ها نزدیک نشم....دائم البخند نباشم.....سکوت ...سکوت ....سکوت....نگران نباشم ک بگن عروسمون زبون نداره...یا وقتی میاد سوت و کوره....


کلا مهم نباشه برام که بقیه چه فکری میکنن....اگه تیکه ای رو بی جواب بگذارم و هی بخوام اثبات کنم خودم رو که فرد سوم متوحه شه من بی تقصیرم......اخ که چقدر انرژی از ادم میبره....


ادم ها قراره به من یاد بدن ک من چقدر با ارزشم و حرفای اونا رو اصلا تو ذهنم مرور نمیکنم🤗🤗

ی صلوات‌برای حاجتم‌میفرستی ممنون

به من یاددادن اگه پشت سرکسی اومدن پیشم دردودل کردن فکرنکنم که واقعا ازطرف خوششون نمیاد و اعتمادبه حرفاشون نکنم.. یاددادن اززندگیم چه خوب چه بدش تعریف نکنم..یاددادن اگه عزیزترین و صمیمیترین کسم هم بودن میتونن هم نیش بزنن هم حالموخراب کنن پس ازونام فاصله بگیرم...البته همه ی ایناروامروزمتوجه شدم به لطف بانوآرتمیس گل... الهی که نگاه خدا همیشه به زندگیت باشه 

خدامهربونترین است...

من بت ساختم واقعا و الانم خیلی پشیمونم اینا دختر نداشتن از اول با این دید وارد این ساختمون شدم که دخترشون باشم ما ساکن واحد بالاشون هستیم برادر شوهرمم طبقه بالا ساکن میشن فعلا نامزدن همه ی این کارایی که گفتینو من کردم و واقعا به چشم دیدم ناسپاسیاشونو و اینکه وظیفه ی من شد خوب بودن مادر همسرم واقعا یه جاهایی قابل احترام نیست و کارایی میکنه که دلمو میشکونه پدر شوهرم که ذاتش مثل زنای خاله زنکه و متلک انداختن و دل شیکوندن کارشه منم از سال ۹۶ که وارد این خونه شدم تا تقریبا دو ماه پیش بر خلاف میلم که دوست نداشتم خیلی جاها برم خیلی مهمونیا حضور داشته باشم و رفت و آمدای وقت و بی وقت مادر شوهرم و گرفتن آرامش زندگیم بازم احترام شدید میذاشتم تا چند وقت پیش که بلند بلند داد زد و غیبت و بدگویی منو پیش شوهرم میکرد منم بعد از این همه وقت حرف شنیدن دیگه منفجر شدم همسرم که اومد بالا فرستادمش گفتم بگو پای منو وسط نکش همه چیو شنیدم از اون وقت تا حالا قطع ارتباطیم همو که میبینیم در حد یه سلام علیک خیلی خشک و سرد که قبلا به هیچ عنوان اینطور نبود دست کم روبوسی همیشه بود اما الان انگار برام مردن و دیگه نمیخوام به هیچ طریقی راه ارتباط و صمیمیتم باهاشون باز شه حرفم بزنن تصمیم گرفتم جوابشون به بهترین شکل جوری که دلم خنک شه بدم از کولی بازی خوشم نمیاد جار و جنجال راه بندازم فقط در کمال ادب حرفی که حقه میگم اجازه ناحق گفتنم به اونا نمیدم بازم میگم تا مجبور نشم تا اتفاق عجیب و خیلی خاصی نیفته پایین نمیرم چون اینا عفت کلام ندارن و داغونم میکنن منم آدم سابق نیستم و سکوت نمیکنم که هرچی خواستن بگن حالا شما بگین این رفتار من درسته جاریم که اومد چه جوری باشم که این قضیه با اونم اینطوری تکرار نشه؟شرایطمونم جور شه از اینجا میریم اینم بگم همسرم خوب خانوادشو میشناسه و بهش ثابت شده که من مقصر نیستم و کاملا حقو بهم میده تو این زمینه فقط میگه صبر کن تا به وقتش بریم گاهی میگم با خودم اگه مادرشوهرم حرفای قلمبه زد از لجش بگم مارو به چشم مهمونت نگاه کن بذار احتراما بیشتر از این شکسته نشه گفتن این حرف درسته؟من شرمندم واقعا که انقد طولانی شد راستی ترس دیگمم اینه بچه دار شنو تو این خونه بمونم مادرشوهرمم بچه دوست فوق العاده دخالت کن تو تربیت بچه برخوردشو با بچه های فامیل دیدم محبتا و کارایی بهشون میکنه که باعث دلخوری خیلی شدید مادر اون بچه شده لطفا راهنماییم کنید عزیزم 

بانو آرتمیس همسر برادر شوهرم زنی هستش که فقط ایراد های یک چیز رو میبینه و تو حرف هایش با تیکه و تعنه حرف میزنه ...وقتی که تعنه و تیکه میندازه نمیتونستم بهش چیزی بگم و بعداً خودخوری میکنم با چیزهایی که از شما یاد گرفتم فهمیدم که باید جوابشو بدم دفعه قبل وقتی که به تیکه حرفی زد وقتی سریع همون لحظه بهش گفتم چی گفتی؟تعجب کرد و حرفش رو آروم با لحنی خیلی متعجب دوباره تکرار کرد بعد دوباره بهش گفتم مگه چیکار کردم همچین حرفی زدی و در کمال تعجب دیدم اعتماد بنفس رو از دست داد و آروم خیلی آروم بدون اینکه بهم نگاه کنه سر سری یه چیزی گفت و دیگه حرفی نزد اون شب احساس پیروزی کردم...فهمیدم ازش بت ساخته بودم و فهمیدم آدم های بی ملاحظه و با سطح شعور پایین روباید سر جاشون بنشونیم با روش هایی که حرفی توش نباشه....ممنونم که بهم فهموندین آدما رو ما خودمون بزرگ میکنیم...امشب دوباره حرفی بهم زد و رفت که فرصت نکردم بهش جوابی بدم ولی از الان می‌دونم که دفعه بعد چجوری جوابشو بدم ...اعتماد بنفس گم شدم رو پیدا کردم و فهمیدم این آدم چقدر حقیره که با اینکه شاغل و تحصیل کرده ست تمام دغدغه اش اینه که به من حسادت و رقابت  کنه ...بیاین شجاعت داشته باشیم و بت های الکی زندگیمون رو بشکونیم من اولیش رو شکوندم💪...از همتون ممنونم که با اشتراک گذاشتن تجربه هاتون آگاهی ما رو بالا میبرین

برادرتون هنوز یک هفته س عروسی کردن و خودشون بالغن و کم کم یاد میگیرن چجوری مدیریت کنن رابطشون رو... ...

ممنونم عزیزم

همین کار رو کردیم

منم موافق نظر بانو هستم لازم نیست برای آقایون دل بسوزونیم توی این کشور قوانین پشت آقایون هست

سلام دوستان...ممنونم از بانو و بقیه عزیزان  با حرف های گهربارشون که زندگی خیلی ها رو تغییر دادن من از تاپیک خودم رو دوست دارم بانو فهمیدم که واقعا خودم رو دوست نداشتم و حالا فهمیدم از همه اطرافیانم بت ساختم هم خانواده خودم هم همسرم و حتی غریبه ها..مثال دوست نداشتن خودم بزنم که همیشه میخواستم تو خانواده شوهرم بهترین عروس باشم همه ازم تعریف کنن حتی اگه ب قیمت خسته کردن خودم باشه با هم میرفتیم مسافرت همه کارا رو من انجام میدادم که بگن چ عروس زرنگی هم عروس هام راحت خودشونو با بچه سرگرم میکردن فقط من این وسط بودم..راستش از خواهرشوهرمجردم بت ساخته بودم که نکنه الان بهم اخم کنه یا باهام حرف نزنه حتی تو دور همی هاشون و مهمونی هوشون از همه بیشتر کار میکردم..اگه خواهرشوهرم میرفت چای بیاره منم زود میرفتم کمکش چون تحمل نداشتم کسی دوسم نداشته باشه و بهم اخم بکنه..ولی الان در حال تغییرم خیلی خیلی جای کار دارم و از بانو و بقیه دوستان کمک میخوام..تغییراتم نسبتا خوب بوده و الان بیشتر از خودم راضی هستم..مثلا میریم خونه مادرهمسرم بهترین جا رو واسه نشستن انتخاب میکنم دیگه مث قبل بلند نمیشم همه کار انجام بدم دیگه حتی یک درصد از اخم خواهرشوهرم نمیترسم..بنا ب شرایط بلند میشم در حد توان کمک میکنم اونم در صورتی ک ببینم بقیه هم عروس هامم کمک میکن..من کلا ادم ساکت و کم حرفی بودم از وقتی ازداوج کردم از این کم حرفیم بدم میومد دوس داشتم خانواده همسرم کنار من بهشون خوش بگذره و از بودن من لذت ببرن برا همین شوخی میکردم بلند بلند میخندیدم و همیشه خودمو شاد نشون میدادم..دوست نداشتم کسی بهم بگه کم حرفی..ولی الان دیگه برام مهم نیست کسی کنارمن بهش خوش نگذره دارم تلاش میکنم کمتر حرف بزنم از هر موضوعی حرف نزنم و بشم همون دختز اروم و کم حرف قبلی..دوستان ب نظر من تظاهر ادم رو از خودش دور میکنه  من تظاهر ب گرم بودن و پرحرفی میکردم و از درون داغون میشدم چون از این رفتار راضی نبودم الان از این کم حرفی خودم لذت میبرم دیگه برام عذاب اورنیست...من هم چند تا مشکل از متن سازی خانواده همسرم دارم که سر فرصت بیان میکنم..بت سازی هامم زیاده که به امید خدا به کمک شما دوستان میخوام همه رو بشکنم..

سلام دوستان

من یاد گرفتم که خودمو بیشتر  دوست داشته باشم و دلم به حال تنهاییای خودم بسوزه ، این که منم سختی هامو کشیدم و دیگه نباید بگذارم بیشتر از این سختی بکشم

این که اگه کسی هم سن و سالم هست و مجرد یا بدبخت یا شکست خورده یا چاق هست به من هیچ ربطی نداره،  هر کس مسئول سرنوشت خودشه و بیخودی دلسوزی نکنم چون بدجوری زهر طرف بهم ریخته میشه، اصلا کسی رو راهنمایی نکنم و راه و چاه رو از سر دلسوزی نشونش ندم چون به کار نمی گیره اگرم بگیره نمیاد ازم تشکر کنه

این که بیش از این خودمو تحقیر و کوچک نکنم و از افرادی که بهم بی احترامی می کنن با قدرت هر چه تمام تر مقابله کنم و ترسی نداشته باشم اگه سلام نمی کنه یا محل نمیده من صد برابر بهش بی محلی می کنم اون قدر که تمام بی محلی هایی که تو این چندسال بهم شده جبران کنم

مسائل خودم خوب و بدش رو به کسی نگم در رابطه با دیگران هم خوب و بد نظری ندم

دوست دارم این قدر قدرت داشته باشم که نیاز به تایید دیگران نداشته باشم در رابطه با مواجه به مثل با افراد سمی اطرافم 


سلام دوستان 

من هم یاد گرفتم که برای اثبات خون گرم و خوش قلب بودن خودم لازم نیست صمیمیت داشته باشم همین که کاری به کارشون ندارم و سرم به زندگی خودم گرمه باید خداشون هم شکر کنن 🙂

اینکه اگه یک روز زنگ نزنم دیگه نمی ترسم بگه چرا زنگ نمی زنی و از سرد شدن احساس و لحنش نسبت به خودم نترسم چون به این رفتار ادامه دار من عادت می کنن و با متن سازی های مناسب بهشون فهموندم که من اهل زنگ زدن نیستم و حوصله حرف ندارم و در حد عرف و مطلوب خودم زنگ می زنم.

دیگه نمی ترسم اگه خونه مادر همسرم موندم و سکوت کنم بگن چرا حرف نمی زنه خب وقتی من هر هفته مجبورم ۲ روز اونجا بمونم دیگه چه حرفی می مونه ، دیگه نمی ترسم که به کارهای خودم اونجا مشغول بشم وقتی اونجا مجبورم دو روز بمونم جوری اونجارو مدیریت می کنم که بهم خوش بگذره و از سنگینی نگاهشون یا اینکه کنجکاویشون که من الان دارم چی کار می کنم یا چه کتابی می خونم نترسم نه اینکه همدم مادرهمسر بشم و سنگ صبورش این وسطا یک چنگیم به صورتم بزنه تازه بهشون لطف میکنم و فیلم هایی که دانلود کردم و وقت نکردم ببینم با هم میبینیم وسرگرمشون هم می کنم، در حد زحمتی هم که میدم کمک می کنم و کاملا احترامشون رو نگه می دارم.

یاد گرفتم که از اظهار نظر نکردن نترسم ، بگم اگه چیزی نگم میگن چه عروس بی تفاوتی، خوب و بدشون به من ربطی نداره و من کاملا بی تفاوتم و فقط فکر خودمم، مگه وقتی من مشکل داشتم کسی دلداری داد یا کمکم کرد ، برای چی الکی دل بسوزونم.

اونا خودشون خدای سیاست هستن نیازی به دلسوزیای من نیست اگه من تو این تاپیک یاد گرفتم که وقتی بهم داره حرفی زده میشه محل رو ترک کنم و اجازه به طرف ندم،  مادرهمسرم ذاتی بلد، ایشون استاد متن سازیه ، پس نیازی به من ندارن ، من زرنگ باشم متن سازی هایی که علیهم میشه رو خنثی کنم، وقتی من می بینم مادر همسرم راز بقیه رو میاد میگه پس من یاد گرفتم حرفی نزنم بهش چه خوب چه بد وقتی می بینم با بقیه پشت سرشون ی جور جلوشون ی جور دیگه   یاد گرفتم گول حرفاشو نخورم و فقط به خودم اعتماد داشته باشم ، این که مواظب زیر زبون هایی که می کشه باشم و نم پس ندم 

واجعل قلبی واثقا بما عندک
حالا نوبت شماست. بنویسید که قراره از هرکس چی یاد بگیرید در زندگی.

سلام بانوی مهربون و دوستان گلم

در جواب سوالتون باید بگم ک من از رفتار و ظلم هایی ک دیگران درحقم کردن باید یاد بگیرم  ک

 1. دوری و دوستی گزینه فوق العاده ایه برای همه ی اونایی ک ب من آسیب روحی زدن مخصوصا خانواده همسر (البته موافق اینم ک با همه انسان ها  باید فاصله مناسب رو حفظ کرد)

2. از هیچکس هیچ توقعی نداشته باشم اگر خوبی کردم  ب کسی برای رضای خداوند باشه و توقع جواب از بنده نداشته باشم

3. سکوت فرمول جادوییه ک خودتون بارها ب ما یاداوری کردین بانو جان

4. من با همه عیب ها و نقص هام با همه قشنگی ها و توانایی هام ی موجوده ارزشمندم ک نباید خودم فدای دیگران کنم و

نباید چیزی بگم ک از ارزش خودم کم کنم (امام حسین (ع):چیزی را بر زبان نیاورید ک از ارزش شما بکاهد)

۵. بی صدا🔇 باید گام برداشت و تغییر کرد

چراغ خاموش 

6. قرار نیست همه چیز  و همه کس و همه اتفاقات برام الویت اول باشه همه چیز مهم باشه  اتفاقا در اکثر موارد اون مسائلی ک ذهنم مشغول کرده الویت 10هزارم نیست (طبق آیات قرآن زندگی چیزی جز بازی و سرگرمی نیست )

7. قاطعیت رو باید یاد بگیرم وگرنه قطعا بازیچه دست دیگران میشم 

و............ ........ 


بحَقّ الحُسَین                                                                             اللهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّكَ الفَرَج                                                                   🖤🖤🖤🖤                                                                              دعای من در روضه                                                                 اباعبدلله الحسین علیه السلام                      
سلام عزیزم، تا حالا به همسرت گفتی اینو؟ خونه بهش بگو این کارهارو میکنن. بعد که رفتید اونجا به همسر ...

سلام بانو آرتمیس عزیزم.انشاالله که همیشه موفق باشین.

همسر من آدم خوبیه و اصلآ جلوی پیشرفت منو نگرفته ولی موضوعی پنو درگیر کرده اینه که من اوایل عقدم به خاطر اینکه میخواستیم زمین بخریم وام ازدواجمو به همسرم دادم...حتی وام خانگی برام در اومد چون لازم بود اونم دادم البته همسرمم ماشینشو فروخت و...بلاخره ما زمین خریدیم 

ولی بعد که عروسی کردیم به علت مشکلات مجبور به فروش شدیم که همسرم بدون اینکه جدی بگه اونو فروخت نه اینکه نگه ها ولی با شوخی گفت و بعد فروش گفت فروختمش من گفتم منم سهیم بودم چرا نگفتی بهم.گفت بهت گفتم.

گفتم نه اون به شوخی بود و من جدی نگرفت و احساس کردم با قصد کردی ....

خلاصه اینکه به هرحال اون محض خودمون فروختش..‌

الان دوباره من مبلغی پول دارم که همسرم بهم گفت قرض بهم بده...من عصبانی شدم گفتم نمیتونم چون یادت میره هرکاریم بکنی الان یادته...موقع برگشت پول یا هر تصمیمیکه باید بهم بگی یادت میره.شما چیکار میکردین در این مواقع؟

مثلا وقتی به خودمون میرسیم تا بگیم من کلفت این خونه نیستم، یعنی هنوز در مرحله ای هستیم که متوجه شدیم ...


عزیزم صحبت هاتون عین واقعیت هست. این صحبتی هم که من در مورد کلفت و خانوم خونه کردم از درون خودم تراوش نکرده بود. خانومی را از قبل ها میشناختم که الان پیر شده ولی در جوانی عروس خانواده ای میشه که کلفت بودن برای خانواده های اعیانی. پدر و مادر شوهرش هر دوشون. این خانوم مثل اینکه این موضوع براش عقده شده بود بعد از چندین سال و چرخش روزگار اوضاع مالیشون خوب میشه ولی با این دید که عاشق تجملات و وسایل پر زرق و برق و ... میشن و رفت و آمد با افراد تجملاتی و...... و بدون اینکه شاید مکتوجه بشن عقلشون میره توی چشمشون و معیارشون برای همه چی میشه ظاهر ... یادمه سالها پیش این خانوم دخترای دوستان و آشنایان را نصیحتی که میکرد میگفت وقتی مهمون میاد خونتون و شما میخواهید خدمت رسانی کنید و پذیرایی و... بهتره خیلی آراسته و مرتب و... باشید که نگن یه وقت فلانی کلفت خونه هست... این خانوم خیلی هم با نفوذ بودن و با سیاست و... این بود بعد از سالها نظر ایشون هنوز یادم بود که این سوال برام مطرح شد. 

بهر حال ممنونم از پاسخگوییتون. حق با شماست. مهم نیت و انرژی هست که پشت کار ها هست.

از دریا آموختم غرق کنم کسی را که از حدش گذشت......!!
باز هم این مثال رو میزنم. فکر کنید هیچکس در این دنیا موجود نداره جز شما. همه سایه هایی از اشباح هس ...


عزیزم با این توضیحات شما سوالم اینه 

شوهر خسیس که برای زنش حاضر هر کاری بکنه جز کمک مادی و خرج کردن پول... این آدم توی زندگی میخواد بگه ما کجای راه اشتباه رفتیم........!!!؟؟؟؟ پادزهر این رفتار توی زندگی واقعا چی هست؟ در جواب این رفتار مرض گونه ی مردان که متاسفانه درمانی هم نداره چه طوری چشممون را روی حق و حقوقمون ببندیم و به درون خودمون بریم و از درون خودمون را تعالی ببخشیم؟؟!!! اصلا شدنی هست؟؟؟!! این زن میتونه بدون اینکه چیزی براش عقده بشه با آرامش زندگی کنه به نظرتون؟ یعنی راحت بگه نخواستم تامین شدنم را؟ 

با نو جان لطفا با دل بزرگت راهنمایی کن لطفا. راه حل رسیدن به آرامش اونم برای طولانی مدت چی هست؟ 

پادزهر این رفتار چیه؟ چکار کنیم با دلمون؟!!!!

از دریا آموختم غرق کنم کسی را که از حدش گذشت......!!
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز