منم مثل تو بودم اسی با این تفاوت من دخترعمم میومد وااایییی کلااافه میشدم از یه طرف درسام مجازی بود کلاسامم مشخص نبود از یه طرف دختر عمم نق میزد ینی عمم خودش از پسش برنمیومد میفرساد بیاد خونه ماااا
منم اسباب بازی زیاد دارم میدادم بازی کنه باورت نمیشه نصف وسایلامو برد نصفشم شکست😐هیچی برام نموند تازه کتابامم پاره کرد
یه روز عمم پیام داد بیا دنبال فاطمه(دخترعمم)ببرش خونه خودتون کرونا هست نمیتونم ببرم بیرون و میخام با شوهرم برم خرید😐
منم گفتم ببخشید عمه من درس دارم(واقعاااا هم درس داشتما)فاطمه هم خودش بازی نمیکنه باید یکی باشه باهاش بازی کنه اونجوری بهونه میگیره
گفت خب به مامانت بگو باهاش بازی کنه😐(انگاری مامانه من بیکار بود)منم گفتم مامانم دکتره شرمنده
هیچی دیگه یه پیااام بلنــــد نوشت تو عرضه نداری و من میخاستم بچه داری یاد بگیری فردا پس فردا ازدواج میکنی هیچی بلد نیستی و.........
بعد بچش فرستاد خونه مادرشوهرش دو روز بعد اونم اورد بچه رو گزاشت خونه خودش بعدم گفت عرضه تربیت بچه نداری نزار بچه گیرت بیاد😐😂(ما هم اونجا بودیم)
بنظرم زیاد رو نده بهش.برادر زادته قبول ولی نزار عروستون فک کنه وظیفه تو نگهداری از بچههستش😊💓