در کتاب تئوری انتخاب گلسر ده ها مثال هست از ارتباط زن و شوهر، والدین و فرزند، معلم و دانش آموز، همکار و دوست و....که آخرش به این نتیجه گیری ختم میشه: وقتی کسی دیگران رو به انجام کاری مجبور می کنه، در دراز مدت باهاش مقابله میشه و خودش هم تحت اجبار، فشار و مقابله از جانب کسانی قرار می گیره که می خواسته بدون حق انتخاب روی اونها تسلط داشته باشه...
کوچک که بودم فکر می کردم اجبار یعنی من نوعی کاری رو نمی خوام انجام بدم و مجبورم می کنند. بزرگتر که شدم دیدم مهم نیست که آدمها روشنفکر، تحصیل کرده، معتقد، از نژاد یا زبانی خاص و... باشند یا نباشند... مهم این هست که وقتی شروع به مجبور کردن دیگران می کنند به مرور زمان نیرو و انگیزه ای برای مقابله به همون اندازه در برابرشون ایجاد میشه که نه تنها به خودشون آسیب می زنه، بلکه باعث آزار و اذیت و زجر کشیدن کسانی میشه که می خوان به دور از هیاهوی ما بین این دو طرز فکر یا عملکرد و... زندگی کنند، کار کنند، درس بخوانند و....
تئوری انتخاب گلسر می توونه تووی بهبود روابط زناشویی، تربیت فرزند و... واقعا موثر باشه....