دیروز دخترم بعد مدتها گفت ببرم خونه مامان جون،،،منم بعد مدتها پاشدم رفتم،،خلاصه دلم هوس کشمش پلو هم کرده بود،،،،،رفتم وناهار هم خودم برا همشون پختم وظرفا شستم بعد مامانم گفت به اون خواهرت گفتم ب تو هم میگم من بعد خاستید بیاید.خودتون از خونه هاتون درست کنید بیارید،،،،وضع بابام هم خیلی خوبه،،،خلاصه خیلی جا خوردم این حرفا زد زبون لال شد و هیچی نگفتم اینم بگم لواشک هلو وسیب درست کرده بودم براشون بردم،،،خلاصه من اومدم خونه ولی از فکرم پاک نشد،،،،امروز یکم لواشک گفتم برا خاهرم ببرم،،،رفتم نبود از اونجا که نزدیک به بابام هست خونش دخترم گفت احتمالا اونجاس بریم اونجا بده،،،،منم رفتم و تا اومدم تو حیاط بلند طوری که ما بشنویم گفت وای اینا اومدن، مزاحما،،،،من و دخترم هنگ نگاه.هم میکردیم،،،،گفتم لواشک درست کردم برات آوردم،،،ولی بغض گلوم گرفته بود،،،،الان بقیه ش تایپ میکنم عذر خواهی میکنم اگه دستم کند هست
بحث با ناقص خیالان شیوه استاد نیست،،،،علم افلاطون حریف جهل مادر زاد نیست.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
گاهی پیش میاد دیگه، مامانا رد میدن، ولش کن غصه نخور،نرو دیگه یا حداقل بدون دعوت نرو، دعوتم کردن برا ناهار و شام دقیقا همون موقع ناهار شام برو و یساعته هم برگرد اینجوری ستاره سهیل میشی عزیزتری براشون
عزیزجون منم با یکی از خاله هام اینطوریه و یکی از خاله هامو خیلی دوست داره واقعا نمیدونم علتش چیه و واقعا از اینکاراشون متنفرم😑
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
عزیزم بخدا اشک تو چشام جمع شد برام سخته باور اینکه یه مادر و خواهر بتونن اینقد بد رفتار کنن و دل دختر و خواهرشونو بشکنن البته ما کل ماجرارو نمیدونیم شاید شوخی بوده یا شما زیادی حساسین در هرصورت کارشون. درست نیست یهذمدت کمتر زنگ بزن و سرد باش بی احترامیم نکن هیچیم به شوهرت نگو در این بتره و کرونارو بهونه کن و نرو
زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه
نرو خونشون ببین کی بهت زنگ میزنن که حالتو بپرسن یه ماه دیگه دوماه دیگه ...!
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍