2777
2789

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خواهر م هم تحفش خابوند و اومد گفت نه والا به من چی نگفته،،،،،منم گفتم درست نیست دل بشکونید،،،دروغ هم ...

لواشکارو میگرفتی میوردی 

منم سر یه جریانات نزدیک دوماه قهرم اصلا ن رفتم‌ن اومدن ن زن. هیچی 

بابامم مامانم پر کرده اونم با من بد شده منم تو دلم گفتم بدرک 

فک میکنم بچه پرورشگاهم وزندگیمو دارم میکنم 

لطفابرای مادرشدنم دعاکنید🙏🏻🥹😘
عزیزممم حالاغصه نخور ببین میتونی ریشه یابی کنی بفهمی علت رفتاراشون چیه ازاول باتواینجوری رفتارمیکر ...

از وقتی خاعره شوهر دادن اصلا ما را تحویل نمیگیرن،،،بخدا اون می ره دست به هیچی نمی ذاره،،،فقط دور بچه ش میدوه ولی عزیزه

بحث با ناقص خیالان شیوه استاد نیست،،،،علم افلاطون حریف جهل مادر زاد نیست.

گاهی پیش میاد دیگه، مامانا رد میدن، ولش کن غصه نخور،نرو دیگه یا حداقل بدون دعوت نرو، دعوتم کردن برا ناهار و شام دقیقا همون موقع ناهار شام برو و یساعته هم برگرد اینجوری ستاره سهیل میشی عزیزتری براشون

وااای اعصابم خوردش منم یه مدل دیگه این تجربه کردم 😞😞😞😞درکت میکنم

هیچگاه  نه  به کسی  بخندید نه  فضاوتش  کنید  هرگز   نمیدانید  شاید  روزی  شما  هم  در  همان  شرایط  قرار  بگیرید

عزیزجون منم با یکی از خاله هام اینطوریه و یکی از خاله هامو خیلی دوست داره واقعا نمیدونم علتش چیه و واقعا از اینکاراشون متنفرم😑

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
لواشکارو میگرفتی میوردی  منم سر یه جریانات نزدیک دوماه قهرم اصلا ن رفتم‌ن اومدن ن زن. هیچی&nbs ...

شوهرمم همین گفت ولی نیاوردم،،،،اصلا بس ناراحت بودم دیگه یادم به لواشک ها نبود،،،واگذارشون کردم بخدا

بحث با ناقص خیالان شیوه استاد نیست،،،،علم افلاطون حریف جهل مادر زاد نیست.

عزیزم بخدا اشک تو چشام جمع شد برام سخته باور اینکه یه مادر و خواهر بتونن اینقد بد رفتار کنن و دل دختر و خواهرشونو بشکنن البته ما کل ماجرارو نمیدونیم شاید شوخی بوده یا شما زیادی حساسین در هرصورت کارشون. درست نیست یهذمدت کمتر زنگ بزن و سرد باش بی احترامیم نکن هیچیم به شوهرت نگو در این بتره و کرونارو بهونه کن و نرو 

زنی را می شناسم من*که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن؛درون آشپزخانه*که می گوید پشیمان است*چرا دل را به او بسته؛کجا او لایق آنست؟*و با خودزیر لب گوید:گریزانم از این خانه*ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟!* زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته*قدم هایش همه خسته*دلش در زیر پاهایش*زند فریاد:دگر بسه

نرو خونشون ببین کی بهت زنگ میزنن که حالتو بپرسن یه ماه دیگه دوماه دیگه ...!

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

عزیزم غصه نخور خدا بزرگه یه مدت اصلا رفت و امد نکن شاید قدرت رو بیشتر دونستند

سال دیگه این موقع من تونستم ....😍😍 خدایا برادرزاده ها و خواهرزاده هام رو در پناه خودت حفظ کن
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز