2777
2789
عنوان

من به شوهرم گفتم سه دنگ خونه رو به نامم کن اما.....

| مشاهده متن کامل بحث + 867 بازدید | 67 پست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

از یه دندگیش بدم میاد حتی دید بچمونم ناراحت شده ولی اصلا اهمیت نداد

راضی میشه بهش بگو از این بیشتر ناراحت شدم ک بهم اعتماد نداری تازه میگی مهریتم ببخش

من همون سینگل آی کیو بالام ک دست رد ب سینه همه زده 😎

راستی بهش گفتم باید حق طلاقم به من بدی قبول کرد این دفعه خیلی تعجب کردم اصلا بهش نمیاد قصد و غرضی داشته باشه نمیدونم والا

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
راضی میشه بهش بگو از این بیشتر ناراحت شدم ک بهم اعتماد نداری تازه میگی مهریتم ببخش

اتفاقا سر همین مسئله تو واقعیت واقعا ناراحتم و بهش گفتم که من خیلی ناراحت شدم از اینکه به من اعتماد نداری در کل حرف خودشو زد

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
بازم بزنه به نامت مگه چ اشکالی داره.من خونه دار هم باشم بازم میگم نصفشو بزن به نامم.😆

اره والا کو ادمی که بفهمه راستی میتونستم تدریس کنم ولی ایشون نذاشتن 

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  

هم حق طلاق خواستی هم چندین بار اصرار کردی به اینکه خونه رو به نامت بزنه شاید ذهنش درگیر شده، معلوم نیست. یه مدت کلا از فاز این چیزا بیا بیرون به نظرم چون دلی باید باشه این کارا

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
اتفاقا سر همین مسئله تو واقعیت واقعا ناراحتم و بهش گفتم که من خیلی ناراحت شدم از اینکه به من اعتماد ...

واسش همین دعاها محبت ک تو نت هس رو شیرینی و غذاس انجام بده شاید نظرش عوض شد🤪

من همون سینگل آی کیو بالام ک دست رد ب سینه همه زده 😎
هم حق طلاق خواستی هم چندین بار اصرار کردی به اینکه خونه رو به نامت بزنه شاید ذهنش درگیر شده، معلوم ن ...

حق طلاق رو تو اخرین مکالماتم گفتم اتفاقا گفت باشه خیلی تعجب کردم احساس کردم اصن براش مهم نیستم😕

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز