2777
2789
عنوان

من به شوهرم گفتم سه دنگ خونه رو به نامم کن اما.....

| مشاهده متن کامل بحث + 867 بازدید | 67 پست
حق طلاق رو تو اخرین مکالماتم گفتم اتفاقا گفت باشه خیلی تعجب کردم احساس کردم اصن براش مهم نیستم😕

چرا میگی عزیز من

اگه واقعا دوسش داری و از زندگیت راضی هستی اصلا این حرفا رو نگو رو ذهنش تاثیر مخرب میذاره

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

ولى از همه اينا بگذريم ايا واقعا فرقى داره خونه بنام کى باشه؟ مهم ارامش اون خونس...

والا منم فکر نمیکردم فرقی داشته باشه در کل احساس کردم منم تو این زندگی سهیمم وقتی گفت سه دنگ رو به نامت نمیکنم من خیلی ناراحت شدم که طلاهامو فروختم و اون موقع اصلا از خونه چیزی نخواستم

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
چرا میگی عزیز من اگه واقعا دوسش داری و از زندگیت راضی هستی اصلا این حرفا رو نگو رو ذهنش تاثیر مخرب ...

فعلا ڋهن منم درگیر شده تعجب میکنم دیگران چه راحت خونه یا هر چیزیو به اسم زنشون میکنن واقعا یعنی ماها تو زندگی حقی نداریم؟؟؟

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
من بودم شاید قبول میکردم ولی در کل اصلا خوشم نمیاد بین زن و شوهر حرف طلاق و مهریه و ... بیاد

عاره والا خیلی زشته به منم برخورده این حرفا پیش اومده الان ناراحتی اصلیمم اینه که چجوری روش شد اسم مهریه منو بیاره

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
فعلا ڋهن منم درگیر شده تعجب میکنم دیگران چه راحت خونه یا هر چیزیو به اسم زنشون میکنن واقعا یعنی ماها ...

چرا عزیزم. ولی غیرمستقیم این چیزا رو بهش بگو و اصرار هم نکن ببین خودش چیکار میکنه

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
چرا عزیزم. ولی غیرمستقیم این چیزا رو بهش بگو و اصرار هم نکن ببین خودش چیکار میکنه

حتما میگم،ولی حس خیلی بدیه که بعد دوازده سال زندگی شوهرت قبول نکنه سه دنگ از خونشو به نامت کنه و بگه بیا معامله کنیم در حالیکه تو هشت سال پیش هر چی داشتی رو گذاشتی کف دستش و ازش هیچ چیزی واسه برگردوندنش نخواستی

واس سلامتیه تمام مامانا یه صلوات محمدی  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته