دوستم توی مهمونی سر سفره بودن غذاشون مرغ بوده، میگه شوهر خواهر شوهرش گفته من رون دوست ندارم، دوست احمق منم گفته اشکال نداره بیاین سینه ی منو بخورین 😄😄😄😄 منظورش این بوده سینه و رون باهم عوض کنن
یه بار رفته بودیم پارتی خیلی باکلاس منم اولین باری اینجور جاها رفتم مشروبم نخوره بودم دیگه یارو برام ریخت مشروب منم اومدم بخورم تو یه لیوان اب البالو اومد بهم بده منم زدم به لیوان به سلامتی اونم گفتم مزست منم فقط مردم
روح و روانم شاد شد😂😂بازم بگین
منم دیروز رفتم کالباس بگیرم از یه سوپری یه جوون هم بود گفتم چند تا نمونه اورد گفت از کدوم بزارم گفتم از کالباس کوچکتون بزارید😦
یه بار شب جمعه خونه جاریم شام بودیم همه خانواده شوهر من تو اشپزخونه بودم نشنیدم دارن چی می گن مثل اینکه شوهر خواهر شوهرم بی شرف گفته بود هر کی امشب برنامه داره می تونه زودتر بره منم فقط می تونه بره شنیدم با یه ژست جدی اومدم گفتم ما که الان می خواییم بریم یعنی ۲۵ نفر ادم مث خر می خندیدن از همه بیشتر هم شوهر خودم 😂😂😂😂😂جاری کثافتم انقد خندیده بود کبود شده بود اخه من خیلی جدیم اصلا باهاشون شوخی نمی کنم 😖😖😖😖
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
