بیاین تعریف کن ازبدترین سوتی عمرتون ک یادتون نمیره
مادرشوهرم گفت دارم میمیرم گفتم خداروشکر برگشت چپ چپ نگام کرد😂😂نمیدونم چرا اینوگفتم خودمم جاخوردم
وسط یه جمع که خیلی مهمونات مهمی هم بودن خواستم بگم گازش گفتم گوزش وای هنوز یادم میاد انگار آب یخ ریختن روم رنگم پرید واییییی
اين روزا روزم خيلي سوتي ميدم ،شوهرمم همش گوش به حرفامه سوتي هامو بگيره کرکر بخنده بهم
برای یکی نامه نوشته بودم افتاده بود دست داداشم
یه فامیل داریم خانمه حیلیییی ازمن خوشش میومد میخاست منو برا پسرش بگیره و زیادم میومدن خونمون ی روز اومدن و شلوغ بود خونه سریع رفتم اتاق شلوارم رو عوض کنم وقتی ک در اوردم یهو خانومه و مامان بزرگم اومدن اتاق وای داشتم میمردم از خجالت خیلی زشت شد☹
یه استاد داشتیم خانوم بود گفت قراره شما درس بدین من بخوابم برعکس همه کلاسا من خواستم بگم استاد نمیشه کلا درس ندیم همه بخوابیم گفتم استاد نمیشه دوتایی باهم بخوابیم😂😂😂😂😂😬😬😬😬.هیچ منظوری نداشتم یهویی شد😂😂
با خشتک پاره رفتم خونه مادرشوهرم ....خشتکم از ناحیه خودم قابل دیدن نبود .خدایا ااا
مهموني رفته بوديم خونه برادرم دم در داشتيم خداحافظي ميکرديم رفتم تو چاله
این که میگم نقل قول یه نفر دیگست
میگفت تو خیابون منتظر تاکسی بودم و همزمان داشتم فکر میکردم برم خونه چی بپزم یهو یه تاکسی رسید منم دست گرفتم بلند وسط خیابون گفتم کتتتتتتتلتت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
