بزرگترین سوتی و ابروریزی عمرتون چی بوده🤭

نه دیگه
فقط یدونه اونو میپوشه  

رفته بودیم ثبت نام دانشگاه خالم یه فرم پر کرد داد کلی جمعیت یهو بلند گفتم پس من کی میخوام بدم همه با خنده بهم نگاه میکردن 

خالمم میگفت ول کن تو  دادی 😂😂

مهمون داشتم تاازپله بیاد بالا به شوهرم گفتم بزار این بره ادهنت سرویس میکنم بلندخندیدمنم غیض داشتم شیرینی آوردم جلومهمون اومدم بگم بفرماییددهنتونوشیرین کنید گفتم بفرماییددهنتونو سرویس کنید 

یبار با دمپایی بزرگ آبی رفتم دانشگاه ازونا که که کفیش سوراخ سوراخه بعد سرکلاس بودیم دیدم ای وای دمپایی پامه

توتاکسی بودم سال اخردبیرستان دوتا پسر عقب کنارم بودن خودمو جمع کرده بودمـنخورم بهشون صندلی عقب تاکسی فرسوده بود تانشستم رفتم پایی خیلی عمیق بود وقتی خواستم پیاده شم رفتم از صندلی جلوبگیرم خودمو بکشم جلواز شونه پسرجلویی گرفتم اونو کشیدم عقب یهو چسبید ب صندلی باشوک عقبو نگاه میکرد منم اونجا خندیدم تو خونه ام تعربف کردم خندیدم پیش دوستام فرداش مسیرش بامن یکی شده بود تا ی هفته منو میدید میخندید دیگ مسیرمو عوض کردم😁😂😭

من یه برادر زاده دارم دختر ۲۰ سالشه.مابهش میگیم پروردگار سوتی...تو تاکسی بودیم خاست به راننده بگه ما فلکه شهرداری پیاده میشیم گفت آقا ببخشید ما شلکه فرداری پیاده میشیم ..من دیگه نتونستم جلو خودمو بگییرم گفتم خاک توسرت..بعد به راننده گفتم این کم داره یکم ..منظورس فلکه شهرداری بود

من یدفعه سر سفره بودیم تو مهمونی شوهرم سیر شد ب من گفت تو دیگه غذا نریز واسه منو بخور.منم بلند گفتم محمد هیچوقت مال منو نمیخوره اما من همیشه مال محمدو میخورم همه منفجر شدن وای خاک تو سرم

وای خدا خیرتون بده کلی خندیدم🤣🤣🤣

عاقا من عاشق سگ و گرگ واین لنتیام خب بعدیه جارفتیم پسرعموم یه سگ سفید داشت پشمی مثل گرگ این خوابیده بود منم عین چی رفتم یه عکس گرفتم اینو زرتی فرستادم برا پسرعمو و دختر عمو و فلان وفلان بعد پسرعموم اومد یواش گفت اون عکسو به کسی ندیا منم گفتم اوه حالا بایه سگت چیه مگه گفت مشکلش توعکسه منم تعجب عکسو رفتم دیدم وای اونجاش که نباید بیوفته صاف افتاده بود ای خداااااا😢😭😭😭یادم میوفته آب میشم 

خب به آقا محمد بگو اینجوری آبمون تو یه جوب نمیره ها باید دو طرفه باشه دیگه

واااای لعنتی چققدر از تصورش خندیدم خداااا

این قلقلک چیه مردا اینقد خوششون میاد 

خخخخ واااای خیلی بد بود جلو اون همه مرد