من بچه ی خیلی خوبی بودم. اینقدر درس خون بودم ریاضیم خیلی خوب بود بهم میگفتن بیشتر بدانید ریاضی.
بهترین خاطره ای که دارم اینه که چون من بیماری مادرزادی قلبی دارم خودمو میزدم به بیحالی و قلب درد فوری به مامانم زنگ میزدن که بیا بچه تو ببر. یک حاااالی میداد یک حااالی میداد.
بدترین خاطره م هم مربوط میشه به اینکه یه بار تو اتاقم بودم مامانم نبود از اتاقم اومدم بیرون دیدم بابام داره یه خانومه رو میبوسه من بچه بودم چیزی نفهمیدم تا اینکه به مامانم گفتم اونم زد زیر گریه اونجا بود که فهمیدم هوا پسه