فک کنم چون از بچگی کسی بهم یاد نداده که چطوری موقع دعوا عمل کنم
و کلا ادم آرومیم
الانم هروقت با شوهرم دعوام میشه
اون انقد حرف میزنه
ولی من نه من زبونم یجورایی قفل میکنه
با اینکه اونم خیلی وقتا دلم رو شکوند
البته اونم داره بخاطر ما این سختی هارو تحمل میکنه و همش کار میکنه
منم کل سعیم رو میکنم که هرکاری از دستم برمیاد براش بکنم
دیشبم هم سر این باهام دعوا کرد که تو مسئولیت پذیر نیستی و اینا
بخدا منم دارم کل سعیم رو میکنم که تغییر کنم ولی نمیتونم
حالا باز خودش خداروشکر قبول داره وقتی ازدواج کردیم من هنوز بچه بودم
فقط شونزده سالم بود
ولی بخدا اونم از وقتی نامزد کردیم هیچ کاری برام نکرد
البته منو کافه و اینا میبرد که ولی من توقع گل حتی یه شاخه رو داشتم
یا مثلا تو این سه سالی که باهم بودیم چهار بار رفت ترکیه و برگشت
دفعه ی اول هیچی نخرید
دفعه ی دومم چون عروسیمون بود و ماهم رسم داریم تو عروسی واسه عروس کادو ببریم واسه اون خرید
بعد ازدواجم بعد بچه دار شدنمون رفت و وقتی برگشت برای خودش و دخترم دخترم کلی چیز میز خرید
ولی چون من اونموقع که ترکیه بود واسه خودم کیف خریدم ازم ناراحت بود
بار چهارمم برام هیچی نخرید
ایندفعه هم که مارو هم آورد اینجا ولی هردفعه که میریم واسه خونه خرید کنیم خودش خوراکی و اینا میخره بعد تا من یه دونه کیک میخرم میشم ولخرج
میشم اونی که همش چیزای الکی میخره