یه خاطر خوب بگم من بچه ندارم یه بار رفته بودیم دکتر زنان برا درمان نازایی بعدشوهرم یه فنچ کوچولو خریده بود توقفس یه بچه اومد به شوهرم گفت چقدر قشنگه مال خودته ش وهرم گفت بله گفت برا دخترت گرفتی شوهرم گفت نه گفت حتما برا پسرت گرفتی گفت نه بچه گفت مگه میشه بچه نداری من دلم شکست بعد بچه گفت من برم آقا رفت ایستاد پیش یه خانمی که گدایی میکرد هرکی رد میشد بش میگفت آقا تورو خدا به این خانم کمک کنید نداره وای من مردم از خنده داشت مشتری جمع میکرد برا گدا
خودم بچه ندارم ولی یکی از آشناهاپسرشو با باباش میفرسته حموم بعدش که مهمون داشتن بچه جلو همه میگه مامان اونجای بابا خیلی بزرگ بود تازه زشت وسیاهم بود
خواهرمم ۳ سالش بود مهمون داشتیم رفته بود بهشون گفته بود کی میشه منم لز اون برچسب سفیدا بزنم ب شورتم😑😑😑نوار بهداشتی زو میگفت نمیدونم چجوری دیده بود خدایی فک کنم از حموم اومده بودم بیرون از لای دری جایی دیده بود
یه بارپسرم دو یا سه سالش بود رفتیم مهمونی خونه اقوام شوهرم خیلی پولدارن وباکلاس ماهم بایه چسان فیسانی رفتیم چشمتون روز بدنبینه میوه آوردن هلو بود پسرم تادید بلندبلندمیگفت اینا چی ان؟؟؟؟ چه خوشمزه ان😋بابا ازاینا بخر ما ازاینا نداریم مردیم ازخجالت هی میگفتم مامان هلوئه دیگه دیشب خوردی میگفت نه ماازاینا نداریم
آبروبرامون نذاشت دیگه مهمونی باکلاس نبردیمش😅
خودم بچه بودم با خوشحالی 😂😂😂 به داییم گفتم مامان بابام همیشه باهم میرن حموم
مامانمم هول کرده بود میگفت نه به خدا من میرم پشتشو کیسه بکشم
من 😊
مامانم 😟
داییم 😃
من ۲و۳ ماه پیش به دخترم گفتم به جز من اجازه نده به جاهایی از بدنت که زیر مایو دست بزنه
روز بعد پرستارش زنگ زد گفت هانا لباساش ها رو کثیف کرده و می‌خوام لباسش رو عوض کنم جیغ میزنه
کلاً تا یه ۱۰و۱۲ روز هرکس دستشبه هانا میخورد هانا جیغ میزد آخرش گفتم ببین هانا هرکس به جز من و بابات و لیلا خانوم و خاله و دایی و عمه و عمو و......
الان کل کسایی که هانا رو میشناسن رفتن تو دسته به‌جز ها😅
خواهرم میگه نباید می‌گفتی این برای بعد ۵ ساله نه بچه ۲سال و نیمه🤦🏼♀️😅
حالا اینم اولین و آخرین حرفیه که من زدم و هانا گوش کرده🤦🏼♀️
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
