بابام جوونیاش خیلی چاق بود
یه بار به مامانم گفتم بابام انقد بزرگه چجوری به دنیا اوردیش
میخواستیم بریم بعد شام مهمونی خونه عمو شوهرم قبلش رفتیم رستوران شام خوردیم حسابی دخترم اون موقع ۵سالش بود بعد شام رفتیم خونه عمو شوهرم اونا سرسفره بودن هی گفتن بیایید سرسفره ماهم هی میگیم ممنون خورردیم بعد عموی شوهرم گفت حرف راستو باید از بچه شنید از دخترم پرسید عمو جان شام خوردید اونم گفت نه عمو نهارم حتی نخوردیم 😂😂دخترم الان ۱۵سالشه
یه بارم شوهرم مریص بود مجبورشدم خودم پسرموببرم حمام 4سالش بود بعدموقع ابکشی این هرکارمیکردم شورتشو در نمیاورد بالاخره کلی توضیح دادم عیب نداره من مامانتم دربیار کشید پایین بعدگریه میکرد حالا نوبت توئه من بالباس بودم میگفت من بچتم اشکال نداره دربیار، 😁دیگه ازکثیفی کپک هم میزد نمیبردمش
خواهرم بچه بود گیر داده بود گریه میکرد میگفت شوهر میخوام
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
