من این شهامت واعتماد به خودم مثل ایت دوستم ندارم مجلس اونم اقوام خودم دعوتم کنن کلی مهمون وفامیل بدونم هستن بعد بشینم گریه کنم چون اونجا خیلی چیزها رو رعایت نمیکنن تنهایی رو ترجیح بدم
یاعروسی اقوام درجه یک حالا درسته پوششم الحمدالله حفظ میکنم به خاطر خیلی چیزها نرم مثلا پسرم5سالشه اصلا دوست ندارم بیاد جای خانوم ها ولی متاسفانه ....
انشاءالله باطنمم مثل ظاهرم سفید باشه
دیگه واقعا خدانگهدار
دعا کنید برام منم یک معجزه میخام نپرسین چی ؟!اولش مادرم ببرم کربلا دومش شفای یک عزیزدل
معجزه برای ماغیرممکنه اما برای خدا نه
عزیزم تو که انقد قشنگ دعا میکنی برامنم دعا کن احساس میکنم دیگه براخدا مهم نیستم واقعا احساس میکنم قرار نیست بیقراری هام تموم شه قرار نیست دلمو خوش کنه قرار نیست حال بدم و خوب کنه باز به خودم میگم خدا بزرگه همه رو دوست داره ولی ....
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
