ممنون عزیزم , خودم که ته دلم راضی بودم ولی اصلا به روم نمیاوردم بعدا خودش کم کم گفت که دوس دارم تا اخرش کنارم باشی و این حرفا بعدش دوستیمون تو خانواده من لو رفت مادرم عکسامو دیده بود و پدرم شدیدا مخالف بود و میگفت دوستیتو تموم کن خام نشو اشتباهه و این چیزا حتی گفت اگه ادامه بدی دختر من نیستی که شوهرم گفت به خانواده ات بگو اجازه بدن بیاییم خواستگاری که بازم پدر من مخالفت میکرد ولی بعد از اینکه مادر و پدرم به اصرار من رفتن و از نزدیک با خودش و خانواده اش حرف زدن راضی شدن , رابطه کامل نه نداشتیم ولی در حدی که بغل کنیم همدیگه رو ببوسیم در حد نوازش و عشق بازی اره
نه چون به اون حد از دوس داشتن رسیده بودیم که کلا قصدمون ازدواج بود ولی چون شرایط کاریش درست نبود و تازه درسشو تموم کرده بود و خونه نداشت و من هم گفته بودم اگه میخوای بیای خواستگاری باید کارو خونه فراهم باشه که پدرم نه نگه تصمیم گرفته بودیم1 سال دیگه هم دوست بمونیم تا شرایط فراهم بشه , اره
من میرفتم مسجد واسه نماز
خواهرشوهرم دیده پسندیده رفته به مادرش گفته
اونم اومده مسجد دیده پسندیده😁
روز آزمایش خون بابای بچه هامو دیدم😅😍
تو کارگاه داییش خیاطی میکردم . دیدم عاشقم شد . خوبیم میتونیم کنار هم زندگی کنیم. ولی الان باهاش دعوا کردم😥😥😥😥😥
بازی انلاین. یکسال و نیم دوست بودیم الانم 1 ساله ک نامزدیم. خیلی راضیم.
بچه هااا دوست بودین همون اولش حرف ازدواج میزدین یا ن
همتون خوشبخت بشید منم همسایمون بودن 😁البته نزدیک ن کمی دور ولی قسمت شد
سلام عزیزم نه من منظورم عقاید واین جور چیزا نبوداصلا،من منظورم این بود اون کسی که بامن ازدواج میخوادبکنه خودش منوببینه وتوی نگاه اول هیچی حرف ازدوستی یاازدواج نباشه بعد کم کم عاشق هم بشیم یااصلا ازهمون اول،حالا یاتوی محل کارباشه یاکلابیرون؛
اینی که گفتی اول رابطه رامیتونی واضح تربگی؟
