دیشب جاریم این حرفو زد ب نظرتون ناراحت کننده اس نظر بدین

نه اینکه یکی دوتا چهارتا کنه حساسم 

اره اون لحظه اعصابم بهم ریخت کاش اینو میگفتم 

چرا میشه 

وسطا هر ظرفی درمیاد میشوری پذیرایی می‌کنی ظرفای میوه و چایی رو میشوری دوباره پیش دستی میاری شیرینی و تنقلات میگیری بازم ظرفاشو خودت جمع می‌کنی میشوری 

 غذارو میزاری سفره رو جمع و پهن می‌کنی یکی راحت لم داده 

نهایت میاد هفت تا بشقاب و قاشق و لیوان میشوره 

دقیقا من تو مادرم دیدم بارها شده جاریم از مادرشوهرش گلایه کرده میگم اشکال نداره بزرگترها ب حرفش گوش کن درحالیکه می‌دونم حق با جاریمه ولی منم بیام دوتا بزارم روش ابداااااااا 

عزیزم چون اینو میگی این متنو برات نوشتم 

اولا ابدا لحنم کینه ای نبود از حرف آخرش بشدت ناراحت شدم فقط 

دوماً اون فقط پنج سال ازم کوچیکتره و بشدت اندام بدی داره جوریکه همیشه خودش میگه و اطرافیان نسبت ب سن و سال خودش ولی همیشه سعی کردم بهش اعتماد ب نفس بدم و بارها شده پشت سرم مقایسه کردن و ب مادرشوهرش گفتن عروس اولین خیلی خوشگله این از این 

واقعا هیچ دلخوری نداشتیم جز شب عروسیش ک ی برنامه چیده بود مادرشوهرم قبول نکرده بود بره منو فرستاد و این فکر میکرد تقصیر من هستش بعد اون هیچوقت دلخوری ناراحتی حرفی بهش نزدم تازه بارها هم ازش دفاع کردم چون غالبا حرف زدنش و بلد نیست و من پیش همسرم یا خانواده ی همسرم گفتم بخدا اصلا منظوری ندارد از رو بچگی و سادگی این حرفو میزنه مادرشوهرم میگه آره منم می‌دونم ولی باید بدونه چ حرفی کجا بزنه این از این دوماً 

گفتم ک بارها شده پشت سر هم من ظرفارو شستم ابدا اهمیتی ندادم بهم برخورد تا دوبار این شسته با اینکه قبلشم کاری نکرده زود صداش دراومده این ناراحتم میکنه

عزیزم چون اینو میگی این متنو برات نوشتم 

اولا ابدا لحنم کینه ای نبود از حرف آخرش بشدت ناراحت شدم فقط 

دوماً اون فقط پنج سال ازم کوچیکتره و بشدت اندام بدی داره جوریکه همیشه خودش میگه و اطرافیان نسبت ب سن و سال خودش ولی همیشه سعی کردم بهش اعتماد ب نفس بدم و بارها شده پشت سرم مقایسه کردن و ب مادرشوهرش گفتن عروس اولین خیلی خوشگله این از این 

واقعا هیچ دلخوری نداشتیم جز شب عروسیش ک ی برنامه چیده بود مادرشوهرم قبول نکرده بود بره منو فرستاد و این فکر میکرد تقصیر من هستش بعد اون هیچوقت دلخوری ناراحتی حرفی بهش نزدم تازه بارها هم ازش دفاع کردم چون غالبا حرف زدنش و بلد نیست و من پیش همسرم یا خانواده ی همسرم گفتم بخدا اصلا منظوری ندارد از رو بچگی و سادگی این حرفو میزنه مادرشوهرم میگه آره منم می‌دونم ولی باید بدونه چ حرفی کجا بزنه این از این دوماً 

گفتم ک بارها شده پشت سر هم من ظرفارو شستم ابدا اهمیتی ندادم بهم برخورد تا دوبار این شسته با اینکه قبلشم کاری نکرده زود صداش دراومده این ناراحتم میکنه