2777
2789

خودم بگم

يكي از پسرخاله هام براي پدربزرگم سال گرفته بود. سر خاك كه بوديم يكي رو داشتن اونطرف تر خاك ميكردن يه روضه خوني خيلي قشنگ ميخوند . پسرخالم به برادر زادش گفت برو صداش كن بياد اينجا هم بخونه اينم رفت اشتباهي يكي ديگه رو صدا زد😐 اونم نامردي نكرد و اومد😅 حالا اين شروع كرد به خوندن با يه لهجه مخصوصي(حالا نميگم مال كدوم كشور😁) زنا كه رفتن زير چادر ريسه ميرفتن از خنده مردا هم كه آشكارا ميخنديدن😂😂 خلاصه روح مرحوم حسابي شاد شد😆

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

مال خودم نیست

ولی تو یکی دیگه از تاپیکای مربوط به سوتی های خنده دار، یه خانمی تعریف می کرد تو مراسمه ختم یکی از اقوامشون سینی شربت از دستش افتاده رو سروکله یه خانمه که داشته گریه می کرده

هنوزم یادش می افتم خندم می گیره

I would rather have questions that can't be answered than answers that can't be questioned!

يكي ديگه ام بگم 

يكي از اقوام فوت كرد بعد دختر مرحوم تو مسجد كه مراسم بوده ميره تو يه اتاقي. اونجا ميشينه با دخترخاله هاش به صحبت كم كم خندشون ميگيره😅 يهو در باز ميشه مادرشوهر دختره مياد كه ازش خداحافظي كنه يهو اينطوري ميشه😳😳😳 دختر خاله ها ميبينن خيلي سه شد ميگن اي وااااي حالش خيلي بده از زور غصه داره ميخنده😁😁

فاتحه پدربزرگ دوستم بود بعد مامان دوستم خیلی گریه و داد و هوار میکرد سر قبر نشسته بود بعد حواسش نبود یکی ظرف حلوا رو قبر گذاشت این درجا پشت سرش غش کرد تو ظرف حلوا😂همه غششش کرده بودن خنده خودشم روش نمیشد پاشه بیچاره تمام سر و صورتش و چادرش شد حلوا😂

زندایی مامانم فوت کرده بودبعدمن رفتم دخترشوبگیرم بلندکنم افتاده بودتوخاکامنم اون موقع مثلا۱۸ساله بودم وای من اومدم بلندش کنم اینقدچاق بودخودم پهن زمین شدم تاحدی که نوه خاله مامانم به زوردراوردم اززیردستش 😂😂😂

تیکربارداری آیندمه صلوات بفرستین تابراورده بشه😍😍😍😍😍👶👶👶👶👶👶👶👶👶

رفتیم سر قبر یه بنده خدایی.زمستون بود هوام سرررررد.یکی اومد حلوا تارف من کنه.من نفر اول بودم.یهو قاشق زدم تو حلوا دیدم حلواعه منجمده.بعد قاشقه تو حلوا نرفت کمونه کرد افتاد روسر یکی دیگه.بعد همه بزور جلو خندمونو گرفتیم🤣🤣🤣

😹😹 من رفته بودم فاتحه فامیلای پولدارمون کسی که نمیشناختم ولی میدونستم یه زن جوونه  خلاصه همتمو برای شوهر پیدا کردن جمع کرده بودم و یه جنتلمن یافتم و هی عشوه و ...😹اونم  بدش نیومد اول داشت گریه میکرد فرداش خوشتیپ کرده بود هی نگام میکرد منم ذوق ذوق که تورش زدم یهو مامانبزرگم گفت اون مرده رو میبینی اون شوهر این زنه که مرده 😹واییی میخاستم اونو و خودمو شانسمو خفه کنم

یه بارم مامان بزرگم فوت شد.تو اتاق دورش جمع شده بودیم.داییم گفت لیست خرید بدید من برم خرید کنم.زنش گفت خرما گردو وسیله حلوا دستمال کاغذی.بعدش آخرش گفت آها یادم اومد پنیر کره ام بگیر نداریم.ینی بالا سر جنازه مردیم از خنده ها😂😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792