سلام
انشالله خدا پدر مادراتون رو حفظ کنه و سلامت نگه داره
و اونایی که پدر مادر ندارن روحشان شاد باشه
خب داستان از این قراره ...
شاید حق با مادرم باشه یا من خیلی حساسم
تا وقتی کوچیک بودم جرات نداشتم تکون بخورم کتکم میزد ناجور جوری که بدنم کبود میشد
بعد بابامم مینداخت به جونم زیر مشت لگدش نابود میشدم
خلاصه من بزرگ شدم رسیدم به سن بلوغ و نوجوانی اون موقع آدم غرور داره خب اما این مادر من نمیزاشت حرف بزنم میزد تو دهنم مثلا فکر کنید ۱۴ سالم بود بابام منو میبرد خرید این مادرم انقدر فوش و کتکم میزد که چرا این لباسو خریدی من خوشم نمیاد
حق خونه پدر بزرگم (پدری )نداشتم حق نداشتم بگم عمه و عمو همیشه منو از اینا دور کرد جوری که منم حس کنم اونا غریبه ن
خلاصه الان من ۱۰ ساله ازدواج کردم تنها چیزی که تغیر کرده من دیگه کتک نمیخورم
تازه فاجعه شده بدتر
اونا شهرستانن من ازشون دورم میخوام برم شهرستان دیگه میگم مستقل شدم دوست دارم با خونه پدر بزرگم عمه و عمو ها رابطه داشته باشم (صله رحم )اما مادرم نمیزاره کلی فوشم میده
اگر هم برم نیم ساعت نشده هی زنگ میزنه هی زنگ میزنه تا آخرش من برگردم
میرم میگم مادر من ازدواج کرده ۱۰ ساله جدا از شما هستم خونه زندگیم جداست چرا نمیزاری ۱ساعت خونشون باشم بازم فوش میده که آغت میکنم
خونه پدر شوهرم خواهر شوهرم هم شهرستان هستن و نزدیک مادرم اینا
حتی خونه اونا نمیزاره برم وقتی هم برم شب اونجا بخوابم فرداش کلی فوش میده که ساعت ۹ صبح پاشم برم خونه
بعد میگه خاک بر سرت برای شوهرت میمیری برا خانواده ش میمیری چرا اونجا میری مگه خواهر شوهرت خونه ات میاد که تو میری؟
میگم اون روستا هست کار داره نمیتونه خونه من بیاد ولی همیشه قسمم میده که خونشون برم بلاخره اون عمه دخترم هست دخترم دوست داره بره
خلاصه انقدر کوفتم کرده با همه به خاطر مادرم قطع رابطه کردم
مثلا میخوام برم خونه خواهر شوهرم میگه اگه گفتن شام بمون نمونی ها .بعد زود میره کلی تدارک میبینه برای شام ،که من خونه خواهر شوهرم نمونم
منم اونجا دیگه شام نمیمونم
بعدش اونا هم ناراحت میشن و خلاصه ....
هر چیزی میخرم میگه این چیه خریدی اون چیه خریدی به درد نمیخوره انقدر میگه تا از دماغم در بیاد
برای دخترم لباس میخرم میگه به درد نمیخوره اون چیه آخه پول شوهرت حروم میکنی
به خدا کار به جای کشیده شده باید قبل خرید به این فکر کنم چی بخرم که مامانم چیزی نگه
مثلا بخوام برم شهرستان
کیف و چمدونم رو نگاه میکنه من نباشم میگرده همه رو گوشیم زنگ بخوره میگه کی بود
اینا به کنار 🤤زنگ میزنه خونمون بعد من میگم مامان پشت خطی دارم قطع کن بهت زنگ میزنم
میگه کیه میگم شوهرم
بعد دوباره زنگ میزنه میگه خب واسه چی زنگ زد چی گفت ؟یعنی حتی حق ندارم با شوهرم حرف بزنم
میگه میایی شهرستان باید یک ماه اینجا بمونی میگم مادر من شوهرم تنهاست چجور یک ماه تنهاش بزارم تو این زمونه .نهار شام نداره
میگه کار رو بارت چیه زندگیت کجا بود ؟باید زیاد بمونی فلان روز زن فلانی گفته چرا دخترت ۱۰ روز موند بیشتر نمونده 🤤میگم به مردم چه من کار دارم نمیتونم بمونم
آخرش انقدر حرف های زننده و بد میزنه از دماغت در بیاره میگه ما رو ول کردی بخاطر شوهرت داری میمیری واسش
دختر داییت اومده خونه باباش ۲ ماه مونده
تو ۶ روز میمونی
بعد جالبه اون ۶ روز هم که هستم انقدر میگه دخترت خونه رو کثیف کرد دیواره شما برید تا یک ماه باید تمیز کنم کلی قر میزنه