گفت برگرد برو خونه تا شر به پا نکردی گریم گرفته بود گفتم احمد بچم کوچیکه بده ببرم دیدن دیگه گفت گفتم پس فردا میارم برو الان مامان اینجا ببیندت شر میشه گفتم ندی زنگ خونشو میزنم گفت جرعت داری بزن رفتم زنگ و بزنم از پشت گردنمو گرفت روسریمو کشید گففت گفتم گمشو برو