بچه ها یه نگاه به تاپیکای قبلم بکنید، میفهمید من هیچ شور و اشتیاقی داخل نامزدم نمیبینم، نه که تلاش نکنه، اما نمیفهمم چطور بگم، تو چشماش عشق نمیبینم...
دیروز مریض بودم، کل روز که سرکار بود، بعد زنگ میزنه میخوام بیام برات خوراکی بیارم، چیزی نمیخوای، گفتم نه فقط یه قرص فلان، با اینکه با ماشین بوده اومده میگه ببخشید بسته بود، بعدم دست خالی بود، یه اش همونجا گرفت و بعدم هیچی، حتی نبردم ببرتم تو ماشین بشونه، میترسید مریض بشه فک کنم، تهشم که بهش گفتم بهش برخورد و باهام حرف نزد کلا تو اورژانس