عشقم ائلین اشتباهت اینه ک زرتی قهرمیکنی خونتو ترک میکنی میری خونه بابات،دوما لزومی نداره همه اتفاقات زندگیتو ئاسه پدر و مادرت تعریف کنی،ک اونا حالشون خراب شه،
سوما محکم وایسا بگو زندگیمو میخوام شوهرم. میخوام،
چهارما ازخانوادت بخوان یکم بهت فرصت بدن حتی شده ی مدت همو نبینین،بگو اجازه بدن ک زندگیتو بسازی باز دوباره رفت ئ امد میکنی،
منم تا شش ماه خانوادمو ندیدم،حتی خطمم عوض کردک بهم زنگ نزنن،من از تلفن کارتی بهشون زنگ میزدم،یاتئ خییابون قرار میزاشتم مامانمو میدیدم،الانم تقریبا دوسال ازون قضیه گرشته من تنهایی میرم ب خانوادم سرمیزنم،تاحالاهم خانوادم واشونئ توخونم نزاشتن،ینی ب این درک رسیدن بخاطر زندگیم هرکاری کنن،میگن نمیاییم تا ب زندگیت لطمه وارد نشه،
مطمنم یکم دیگه بگذره همه چی درس میشه،مثلاعید من تنهایی رفتم خوونه بابام ی ساعت بعد شوهرم خودش چهارپایه رو بهونه کرد اومد یه ربع نشست خونمون،اخه چارپایه مامانم اینا خونمون بود،
کلا مرور زمان همه چیو درس میکنه،شک نکن،
روزی ک من رفتم سرزندگیم همه گفتن اشتباه میکنی،اون لیاقت نداره،بایه بجه برمیگردی،اما من انقد باسیاست رفتار کردم الان شوهرم جونشم واسم میده،بدون من یه دیقه هم نمیتونه تحمل کنه،الان همه اونایی ک میگفتن بدردت نمیخوره لال شدن وقتی میبینن چقد خوشبختم،ب همشون ثابت کردم ک شوهرم ارزششو داره بخوام بجنگم
پ نگران خانوادت نباش،اول زندگیتو از ریشه بساز بعد ب مرور زمان بقیه چیزا درست میشه،