مامانم میگه بهش احترام بذار
مهمونه خونته اما همه ی بدیهایی که درحقم کرده هیچ وقت یادم نمیره تازه یکساله که باهام خوبشده ازوقتی که صاحب خونه وماشین شدیم باهام مهربون شد ولی خب کاراش یادم نمیره
سر یه مانتویی که دوره نامزدی همسرم برام خریده بود چه کولی بازی که درنیاورد
یا یه قربونی برام نیاوردن و....
روز عروسیمو خراب کرد بخوام بگم میشه یه رمان
حالا مریص شده میخواد بیاد خونه ما بمونه من ببرمش دکتر
همسرم کارش یجوریه که من باید ببرمش دکتر
مطمنا یکماهی قراره توخونمون بمون😤
ولی واقعا اصلا حوصلشو ندارم اصلا نمیدونم چه برخوردی داشته باشم 😑
حالا انتظار داره منو همسرم بریم بیاریمش میگه نمیتونم سوار اتوبوس بشم😑😑😑 نمیدونم چه بهانه ای برای اینکارش بیارم