2777
2789
عنوان

ذهنم درگیره

167 بازدید | 9 پست

سلام.۲۶ سالمه و ۴ ماهه ک از همسرم جدا شدم.یه پسر دوساله دارم که تا ۷ سالگی حضانتش با منه.نگرانی من اینده پسرمه واینکه بعدا که بخاد ببرتش اذیت میشه.پدرش هرروز میاد دنبالش واز عصر تا شب پیششه و اخر هفته هم پیش پدرش میخوابه.خیلی پدرش دوست داره.پدرش چندجا رفت خواستگاری.نگران اینده پسرمم.میدونم اگ الان به پدرش بدمش کمتر اذیت میشه ولی دوریش برام سخته.شاغلم والانم خیلی کم پسرم می بینم 

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

به نظرم برو به زندگیت برس وسط هفته چند بار ببینش نزار آخر هفته بهش خوش بگذره بزار پیش پدرش ، اینجوری بیشتر تامینه در ضمن باباش دیگه نمیتونه زن بگیره با یه بچه کوچیک هیچکی بهش زن نمیده تو هم حق زندگی داری سنی نداری اینجوری موقعیتاتو از دست میدی از اول مسئولیت نباید قبول میکردی اگه از شیر گرفتیش بده دست خودش

خیلی سعی میکنه بچه رو ازم بگیره.مرتب میاددنبالش و چند بار به پدرم گفته بزار بره شوهرکنه و بچه رو بده به من.بچم یه ماه پیش از شیر گرفتم.تیر امسال دوسالش میشه.به شدت عاشق پسرشه ومیدونم محاله بزارتش پیشم تااخر.اون میگه دوس ندارم بچم بین تووخانواده ات بزرگ شه چون شما باعث میشین بچم ازم بدش بیاد.درصورتی که من اجازه دادم هرروز بیاد ببینتش.اوندفه دم در کلی دعوا و سروصدا راانداخت سر اینکه بش گفتیم بچه خوابه ولی باور نمیکرد.ساعت ۲ ظهر اومده بود دنبالش

اخرین باری که کتکم زده بود سر همین بچه دار شدن بود.من سزارینم و خودم کارشناس ماماییم.میگه باید اذر حامله بشی ک بچه قبل مهر به دنیا بیاد که بعدا از مدرسه عقب نمونه.در صورتی ک من بچم یه سال وچارماهش بود وشیرم می دادم .شاغل وتحصیلکرده اس ولی فرهنگ بسیار پایینی دارن.خودش وبرادراش معتقدن زن باید مطیع مرد باشه وهیچ احترام وحقی برای زن ندارن

میگن زن مس برده اس ووظیفه اش خدمت به مرده.وسواس جنسی شدیدی هم داره.رابطه ما همش تو حموم بود و تحت شرایط خیلی سخت‌.به هیچی نباید دست میزدم بدون هیچ تحریک ولذتی.اختلاف مذهبی هم داریم ک بعد عروسی متوجه شدم.خودش نگف.جالبه داییم معرفیش کرد وخیلی ازش تمجید کرده بود الان داییم خیلی پشیمونه.هرجا تحقیق کردیم گفتن پسر خوبیه اما الان همه میگن ما میدونستیم اینا متعصب وشکاکن وبه شدت خسیسن .وفرهنگشون زیر صفره.

من فقط نگران بچمم.اینکه نامادریش قراره چطور باشه.من تصمیم دارم پسرم پیش خودم نگهدارم تا لااقل ده سالگی که دیگه یکم از اب وگل دراومده باشه‌.من خودم اصلا دیگه قصد ازدواج ندارم وازاین نظر مشکلی ندارم .بعد ۳۵ سالگی اگ نظرم تغییر کرد ازدواج میکنم اگرم نه ک هیچ.ولی یه نگرانی ک دارم اینکه بار مسوولیت بچم رو دوش خانوادمه وخانواده ام خیلی به پسرم وابسته ان ولی میدونم تا کی میخان این مسوولیت بپذیرن.چن باری شوهرم تهدید کرده که اگ اتفاقی برای پسرم بیفته ولتون نمیکنم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز