برادر شوهرم بزرگتر از شوهرم یه خونه بزرگ داشت اونو فروخت باهاش زمین خرید و دوتا خونه ساخت یکی برا ما و یکی برا برادر شوهرم کوچیکم اون هم ی خونه داره برا خودش
پس چی...از بس بهمون گفتن دیوونه شدیم هرشب دعوا داریم هر شب
منم همینطور یجورایی دیگه توفامیل انگشت نما شدیم همه میگن بلاخره چیشد هنوز مستاجری با اینکه شوهرم جای خونه مغازه وماشین خرید اما همچنان دردهان مردم باز است