من یه خواهر دارم که ۲سال ازم کوچیکتره واقعا جونمم واسش میدادم.ولی از وقتی ازدواج کردم دشمنم شددوران عقدم انقدر حرصم داد ۶ کیلو تو ۳ ماه کم کردم همش جلوی شوهرم آبرومو میبرد مثلا شوهرم میومد خونمون پشتشو میکرد یا سلام نمیکرد بهش یا جلوی شوهرم بهم چرتو پرت میگفت انقدر عذاب داد تا کامل از زندگیم حذفش کردم الان نزدیک یک ساله باهاش حرف نمیزنم چون اینطوری کمتر اذیتم میکنه آخرین بار باهاش دعوام شد زنگ زد به شوهرم گفت زنت سالم نبوده اونطوری که در موردش فکر میکنی نبوده پیشینه ی بدی داشته و هفته ی بعدشم ما رفتیم خونه ی مامانم با خواهر شوهرم سر یه چیز مسخره باهام شر کرد جلوی شوهرمو خواهر شوهرم منم کامل ازش دل کندم اینا خلاصشون بود خیلی عذابم داد.حالا چند روز پیش یه چیزی از دوستش شنیدم دارم روانی میشم.دوست ندارم حتی یه بار دیگم ببینمش.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
کاش یکم رعایت همو میگردید که به اینحا نمیرسید حیف رابطه خواهری بود،بعضی خواهر ها اولی که عقد میکنن ناخوداگاه خیلی میرن طرف شوهر و خانوادش و یکدفعه خواهر مجرد تنها مبمونه و احساس بدی داره ضمن اینکه رفت و امد داماد هم به خونه ای که دختر مجرد توش هست خیلی ناراحت کنندس برای دختر خونه تحملش کاش بیشتر شرایط اونو درک میکردی که دعواتون انقدر بزرگ نمیشد
تو ای بال و پر من ،رفیق سفر من،میمیرم اگر سایه ات نباشه رو سر من
کاش یکم رعایت همو میگردید که به اینحا نمیرسید حیف رابطه خواهری بود،بعضی خواهر ها اولی که عقد می ...
آخه خودش نمیخواست واقعا ازم بدش اومده بود خیلی کوتاه میومدم اوایل ولی چند بار زنگ زد مستقیم به شوهرم آبرومو برد میگفت این سالم نیست اگر شوهرم بهم اعتماد نداشت تا الان کارم به طلاق میکشید اون دلش میخواست منم طلاق بگیرم مجرد شم
من خودم دو سال بعد از خواهرم ازدواج کردم اصلا به اینکه زودتر ازدواج کرده حسادت نمبکردم در واقع اصلا برام مهم نبود خودمم با همسرم دوست بودم ولی واقعا عذاب کشیدم رفت و امدهای بی حساب و کتاب و بیش از حد شوهر خواهرم توقعاتش اینکه انتظار داشت همه تو خونه ما در خدمتش باشن بی درک بودنش اینکه میومد میشست با قبافه تو هم و اخمو و انتظار داشت ما فقط باهاش حرف برنیم و رو سرمون بزاریمش شاید خواهر منم الان بشینه بگه خواهرم به شوهرم تو دوران عقد محل نمیداد ولی به نظرم باید دلیلشو تو رفتار شوهر خودش جست و جو کنه
تو ای بال و پر من ،رفیق سفر من،میمیرم اگر سایه ات نباشه رو سر من