شوهرم داشت تلفني با برادر شوهرم صحبت ميكرد برادر شوهرم مدرسه ميره مثلا شونزده هفده سالست ازش ميپرسيد قرار بيرون( قرار بود با دايي هاش ناهار امروز بريم بيرون) هست يا نه ؟
منم گفتم كه اونكه نميدونه بعد يه داد بلند و بدي كشيد اونم پشت خط بود كه من حالم بد شد
شوهرمو دوست ندارم خيلي وقته فكر طلاقم گاهي پرخاشگره دو چهرست دلائل ديگه اي هم وجود داره در ضمن اون باعث ام اس من شده
الآنم داريم دعوا و بحث ميكنيم قرارم بود بريم خريد سوپر ماركتي كه ديگه من حالم بد شد به مادر و اينامم بي احترامي داره ميكنه ميگم حالم خوب نيست نميتونم بيام بگه بكپ بيشعورم ميگه ميگم حال منو بد كردي اگه خوب بودم ميومدم ميگه بجهنم