یکی از اشناهامون هر کیو ک دختردار بود مسخره میکرد و طرفدار پسر بود
خودش ازدواج کرد و دو تا دختر اورد و بس!
چند وقت پیش آزمون داشتم یکی از دخترا با خودش مداد نیاورده بود از اینو اون مداد میخواست من تو دلم سرزنشش کردم که چه جوری میشه آدم سرجلسه آزمون مداد نیاره. آزمون بعدی من شب قبلش خونه ی خودمون نبودم و مدادم نداشتم وچون صبح جمعه بود مغازه ها هم تعطیل بود. با خودم گفتم هفته ی پیش اون خانومو سرزنش کردم الان سرخودم اومد ولی به جای این که به خاطر این تصور تسلیم بشم 1ساعت این ور اون ور گشتم تا ی مغازه ی باز پیدا کردم و مداد خریدم و درنتیجه سر آزمون خودم مداد داشتم. این یه اتفاق خیلی خیلی ساده بود ولی درس مهمی که بهم داد این بود که خودمو درگیر این تصورات مسخره نکنم که هرچی بدت بیاد سرت میاد اگه خودمون نخایم هیچ اتفاقی نمی افته. مگر اینکه دل کسی رو بشکنیم شدیدا اعتقاد دارم اون مورد سرت میاد
من صورتم خيلي پرر و گونه دار بود
دوستم صورتش خيليي لاغر بود
چاقم ميشد صورتش چاق نميشد
من هميشه تو دلم به نظرم زشت ميومد لاغري صورتش
اونم حسودي ميكرد
صورت منم لاغر شد
عر چقدررررم چاق شدم ديگه چاق نشد😐
مممممن خوده من🙌یعنی ب هرچی یه نیسخند کوچیکم زدم سرم اومد😂از دوستام ایراد میگرفتم ک بعد عروسیش انقد سادس هنو و.....الان خودم بدتره اون😂
ترم پیش یکی باردار بود اومده بود یونی خندیدم و الان خودم😑😑😑😑
دوستم گوشیشو جا گذاش خندیدم بش گفتم بابا مگه میشههههههه این ترم خودم جا گذاشتم😑
و بسیاری دیگر😑
فقط نمیدونم چرا هرچی ب پولداری میخندم سرم نمیاد😕
دختر داییمو واسه داداشم خواستگاری کردیم جواب نه دادن برا داداشم خونه خریدیم ستار خان گفتن هنچین بالا شهر هم نیست برا عروسمون طلا خریدیم گفتن طلاش سبکه و با ارزش نیست در حالی که سال ۹۶ چهارده میلیون خریدیم حالا الان نامزد کرده خونه اش که خیلی خیلی پایین شهره اونم طبقه بالای مادر شوهر تا حالا هم واسش یه تیکه طلای درست و حسابی نیاوردن
