فتوکپی خانواده شوهر من. شوهر من قرار بود بره برا خواهر کیف مدرسه بگیره یه جایی مارک خوب با قیمت مناسب میدونست من میخواستم بگم خودت رو دخالت نده ولی گفتم به من چه . به مامانش گفت مامانش گفت اماده شو بیاییم بریم . حالا بعد یه ساعت شوهر من زنگ زد کجایی برگشته میگه دیگه خواهرت گفت مزاحم داداش نشیم از همین سر کوچه کیف گرفته اون وقت پای من بریده شد زنگ زد باباش ماشین بیاره گفتداریم فلان جا کیف میگیریم سوهرم خیلی ناراحت شد ولی چی بگه ....
همیشه رفتارشون باهاش اینطوریه و مهربونه زود فراموش میکنه