سلام دوستان یه سوال تا حالا کسی بوده از شوهرش خیانت ببینه وگذشت کنه .بزارید من داستانمو بگم براتون من خیلی شوهرمو دوست دارم دوتا کوچولو دارم خلاصه بگم برات من مچ شوهرمو گرفتم ولی گذشتم بار اول دیدم با دوست خودم دوستن که بعدا فهمیدم دختره اول پا داده ومقصر دختره بود خلاصه رفتم در خونشونو گفتم حقیقتو بگو وگرنه ابروتو میبرم وبه خانوادت میگم اونم چون مجرد بود خیلی میترسید از حرف مردم وفهمیدن خانوادش از موضوع خلاصه حالا چه طور فهمیدم شوهرم منو برد لباس بخره اخه چندروز قبلش لباس گرفته بود یه خسی تودلم میگفت فردا یه خبریه خلاصه تا صبح فک کردم که چیشده وهمه یاتفاقارو مثل پازل چیدم و بهاین نتیجه رسیدم یکی این وسطا هست اینم بگم خیاتتش در حد پیام وتلفت بود ویه بارم بیرون رفتن ونطمینم که فقط همین طور بوده یه درصدم شک ندارم که به چیزای دیگه کشیده باشه وگرنه طلاق صددرصد بود خلاصه فهمیدم فردا یه جایی میخواد بره منم منتظر شدم از کار برگرده اومد عوض کردو رفت تاکسی گرفتم ومادر شوهرمم بردم گفتم نهایتا اگه چیزی بود که بوده اگه نبود به مادرشوهرم میگم که یه تاب میخوریم خلاصه باهزار بدبختی مادرشوهرو راضی کردیم هستید بگم
براتون خرج ميكنه وقت ميزاره با هم ميريد خريد و تفريح و شام بيرون برا بچه ها پدر خوبي ه ...
اره خداروشکر خوبه همه جوره کم نمیزاره برا بچه هاش خرجم میکنه قبلا خرج نمیکردم وقانع بودم ولی الان مدتی واسش خرج میتراشم پول توجیبین حدودا ۴۰۰ در ماهو میشه که خرج لباسو اینجور چیزا میکنم قبلا اینطور نبود خیلی به کم قانع بودم شاید سالی دوتا مانتو شلوار ولی الان نه پر خرج شدم خودش گفت دوس دارم خرج کنم گفتم کی بهتراز خودم پارت میکنم تو فقط واسم خرج کن
خیلی از مردهائی که توی سن پائین ازدواج میکنن چون شیطنت های دوره ی مجردی رو تجربه نکردن فکر میکنن چه خبره و از روی کنجکاوی و دربعضی مواقع تحت تاثیر دوست های مجردشون،میرن سراغ دختربازی که بقول خودشون حس کنجکاویشون ارضاء بشه.عزیزم درسته همسرت پدر دوتا بچه است و طبیعتا در دنیای مردانه و همسریه خودش غرق شده،اما گاهی اوقات بچه هارو به مادرشوهرت بسپار و دونفری برین سینما.پارک.مسافرتهای دوروزه.گاهی باهاش قرارهای عاشقانه توی کافی شاپ بذار.کارهای احساسی و رمانتیک انجام بده تا حس کنجکاویش به دوران مجردی کم بشه.فراموش نکن درسته دوتابچه دارین اما هنوز خیلی جوون هستین و به این کارها نیاز دارین.
اقرار میکنم کہ خدایم فقط توئی*ھر آنچہ ماندہ است برایم،فقط توئی*شاھدترین بہ خلوت شب ھای تارِ من*سامع ترین بہ زمزمہ ھای نزارِ من*طوفان غم ز گریہ جدایم نمیکند*موج است، موجِ غم کہ رھایم نمیکند*انگار کہ روضہ ای بہ دلم دم گرفتہ است*بغضی ھزار سالہ گلویم گرفتہ است*چشمم بہ لطف توست اگر زندہ ام ھنوز*عاصی و روسیاہ،ولی بندہ ام ھنوز۔۔۔پروردگارِ یوسفِ تنھا درون چاہ* فریادرس ترین بہ غمِ قلبِ بی پناہ*پروردگارِ یونسِ در عمقِ آبھا*پروردگارِ قلبِ رئوفِ رباب ھا*پروردگارِ مردمِ شب ھای انتظار*پروردگارِ چشم بہ راھانِ بی قرار۔۔۔۔
چشم حتما اخه اهل اینجور کارا نیس بیشتر سرش گرمه به کارش .بیشتر بخوایم بریم بیرون بایچه ها رو ترجیح م ...
ما فکر میکنیم مردها از خیلی چیزا بدشون میاد.اما مطمئن باش که قرار یواشکی گذاشته.پاساژگردی کردی،پس اینکارارو باتو هم دوست داره و کارهائی که گفتم انجام بده ببین چقدر استقبال میکنه.درضمن اکثر مردای خیانت کار برای باردوم هم اینکارو میکنن پس من راههای پیشگیری رو بهت گفتم.اما اینکه به خودت امید میدی راه خوبی هستش که افسرده نشی و به همین کار ادامه بده اما این خوشبینی رو به زبون نیار و به همسرت نشون نده که خیالشو راحت کنی.فقط گاهی بهش یادآوری کن که چقدر بهش اعتماد داری.در دلت امید داشته باش اما زن زرنگی باش و خودتو گول نزن
اقرار میکنم کہ خدایم فقط توئی*ھر آنچہ ماندہ است برایم،فقط توئی*شاھدترین بہ خلوت شب ھای تارِ من*سامع ترین بہ زمزمہ ھای نزارِ من*طوفان غم ز گریہ جدایم نمیکند*موج است، موجِ غم کہ رھایم نمیکند*انگار کہ روضہ ای بہ دلم دم گرفتہ است*بغضی ھزار سالہ گلویم گرفتہ است*چشمم بہ لطف توست اگر زندہ ام ھنوز*عاصی و روسیاہ،ولی بندہ ام ھنوز۔۔۔پروردگارِ یوسفِ تنھا درون چاہ* فریادرس ترین بہ غمِ قلبِ بی پناہ*پروردگارِ یونسِ در عمقِ آبھا*پروردگارِ قلبِ رئوفِ رباب ھا*پروردگارِ مردمِ شب ھای انتظار*پروردگارِ چشم بہ راھانِ بی قرار۔۔۔۔
گلم شما چندسالته خیلی امیدوارم کردی حتی رعین منفی بودن حرفاتون البته بعضیاش خیلی امیدواری دادید وخیل ...
عزیزم من سی و یک سالمه.سعی کردم درعین خوب کردن حالت متوجه واقعیتها بشی و بدونی که با تلاش کردن میتونی وضعیتتو تغییر بدی و جلوی اتفاقات آینده رو بگیری.خوشحال میشم بتونم کمکی کنم.
اقرار میکنم کہ خدایم فقط توئی*ھر آنچہ ماندہ است برایم،فقط توئی*شاھدترین بہ خلوت شب ھای تارِ من*سامع ترین بہ زمزمہ ھای نزارِ من*طوفان غم ز گریہ جدایم نمیکند*موج است، موجِ غم کہ رھایم نمیکند*انگار کہ روضہ ای بہ دلم دم گرفتہ است*بغضی ھزار سالہ گلویم گرفتہ است*چشمم بہ لطف توست اگر زندہ ام ھنوز*عاصی و روسیاہ،ولی بندہ ام ھنوز۔۔۔پروردگارِ یوسفِ تنھا درون چاہ* فریادرس ترین بہ غمِ قلبِ بی پناہ*پروردگارِ یونسِ در عمقِ آبھا*پروردگارِ قلبِ رئوفِ رباب ھا*پروردگارِ مردمِ شب ھای انتظار*پروردگارِ چشم بہ راھانِ بی قرار۔۔۔۔
بعد از اون ماجرا خیلی زود داری وا میدی حداقل تا دوسال فکر بارداری رو از ذهنت خارج کن،اگه شوهرت مطرح کرد بگو بعد از اون جریان حال روحیم خوب نیست باید زمان بگذره تا خوب بشم و اماده بارداری،بزار بفهمه به این راحتیها از خیانتش نمیگذری،