حالم خیلی بده . خیلی . شکست خوردم تو زندگیم . تو 12 سال عاشقی کردن که به خیال خودم عاشقی بود . دارم روزای پایانب زندگی مشترکی رو می گذرونم که 20 روزه شوهرم ما رو ترک کرده . خیلی خسته م . یکی بیاد یه چیزی بگه . یکی بیاد آرومم کنه . یکس بیاد بگه اینا تموم میشه و اون به سزای کارش می رسه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پنج شنبه مشاوره بودیم . به مشاور می گفت من توی دوران زندگیمون با 2ـ3 نفر بودم . من کسی رو که بهم توجه کنه ناخوداگاه به سمتش کشیده می شم و دست خودم نیست . ولی بچه ها ب خدا از مهر و محبت و توجه براش کم نذاشتم . آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟
آره مهریه ام رو بخشیدم و دخترم رو برداشتم . از خداش بود . روز مشاوره فهمیدم یه زره از محبت های من تو دلش نیست . بچه ها توی پست های اینستاش همش زیرشون اول حرف n رو می نویسه و بعد اسم خودش رو در صورتی که اول اسم من n نیست.