2777
2789
عنوان

درددل

377 بازدید | 48 پست

خانوما میخوام دردل کنم، اگر پیشنهادی هم داشتید ممنون میشم بگید...

متنم هم طولانیه، چون درددله...

اگه خوصله ندارید نخونید.

من یه سال پیش، بدون عشق و سنتی ازدواج کردم... از فردای نامزدی عاشق همسرم شدم... جوری که حتی نمیتونم لحظه ای با نبودنش فکر کنم. 

ولی خب قبلش هیچ نسی بهش نداشتم.

پول، خونه، ماشین، هیچی نداشت.

ولی گفت بابام پشتمه.

باباشم تو خواستگاری، گفت خونه نمیتونم بخرم، رهن میکنم، عروسی هم تهران میگیریم.(خودشون نهاوندن. میگفتن اونجا، ولی راضی شدن به تهران.)

خلاصه با این وعده وعیدا ما ازدواج کردیم.

ولی تو کل این یا سال، فووووقش شاید دو هفته، مثل عقد کرده های دیگه بودیم‌...

نه گردشی، نه تفریحی، اگرم بوده، بد دل خون   فکر و خیال، دغدغه ی پول و اینا بوده.

حالا اینا مهم نیست.

گذشته.

همون موقع هم قرار گذاشتیم تابستون امسال عروسی بگیریم.

ولی قبل از عید، مامانم بهشون زنگ‌زد، گفت تاریخ معلوم نکردیم، اینا باید ۶ ماه زودتر تالار و ایناشون رو پیدا کنن قرارداد ببندن...

مادرشوهرم گفت با پدرشوهرم حرف میزنه خبر میدن...

ولی خبر ندادن.

شرایط مالیشون مساعد نبود.

تو روستا زندگی میکنن، هوارمتر زمین دارن...

هم‌کشاورزی، هم باغ که درخت داره.

ولی خب مثلا محصولاتشونو که به دولت میفروشن، دولت معلوم نیست پولشونو کی میده.

یه هفته به عید نوروز هم دایی پدرشوهرم فوت کرد...

حالا الان اومدن خونمون، واسه عید غدیر، صحبت کردیم که معلوم کنید و... ما نمیخوایم ایند عقد کردا بمونن و... (آخه من اصلا کلا بخاطر اینکه عقدمون طولانی نشه، درسمو نصفه ول کردم و فوق دیپلمم رو گرفتم)

گفتن حالا فکر کنیم...

اینا مال پنجشنبه ایه که گذشت.

فرداش تا عصر خونه ما بودن، ولی نتیجه ای به ما ندادن.

بعد از یک سال عقد، نمیدونم چقدر وقت میخوان واسا فکر کردن.

تازه یه بهانه هم آوردن که واسه دایی پدرشوهرم که فوت کرده، باید تا سالش صبر کنیم.

ولی بهانه بود. هم ما میدونیم، هم خودشون.

جمعه که تا عصر خونمون بودن، پدرشوهرم اود گفت عروسی رو کرج بگیریم.

گفتم بابااااا... من نمیتونم. دوست ندارم.

ما فامیلامون تهرانن. حرف زدیم. من اصلا دوست ندارم شهر دیگه ای عروسی بگیرم.

بعدم خیلی بی معنیه گه آدم خودش تهرانی باشه، شوهرش نهاوندی، بعد تو کرج عروسی بگیره.

دیگه عروسی یا باید شهر داماد باشه، یا شهر عروس.

کرج چی میگه این وسط؟؟؟؟

بعد که من گفتم نه و اینا؛ بعدش دیگه گفت خب حالا که دلت چرکینه، عروسی رو تهران میگیریم، خونتون کرج باشه...

در صورتی که تو خواستگاری ما همه ی اینا رو فیکس کردیم و صحبت کردیم.

حای حرق شهرهای اطراف تهران مثل کرج و اینا هم شد، گفتیم نه. خود شهر تهران.

و قبول کردن.

پدرشوهرم‌که اینا رو میگفت، مادرشوهرم هی میگفت اذیتش نکن.

به من میگفت شوخی میکنه...

ولی یه لحظه پدرشوهرم بهم گفت خب من واسه خونه کرج میدم...

میخواید تهران بگیرید خودتون بگیرید.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.

اینم بگم که من از بچگی، نامزدی و عقد ساده دوست داشتم، عاااااااشق عروسی و عروس کشون و اینا بودم.

نامزدیم فقط خودمون و دوتا بزرگتر بودیم، عقدم هم محضر عقد کردیم، بعد رفتیم سالن، شام خوردیم که بابام داد.

شام رو باید بابام میداد... ولی من با چادر بودم و کت شلوار...

یه جورایی مهمونی بود فقط.

پول کت شلوارمو بابام داد، لباس دادادم همینطور، آرایشگاهم که نداشتم... یعنی عملا فقط خرج محضر رو دادن.

اونا خودشون چون تو روستان، بالاخره حنابندون و پاتختی و اینا هم دارن.

و همه اسنا خودشون لباس و آرایشگاه میخواد.

ولی من نه حنابندون میخوام بگیرم، نه پاتختی.

فقط یه شب عروسی میخوام.

حالا نمیدونم واقعا حرف پدرشوهرم جدی بود یا شوخی...

چون کلا شوخی زیاد میکرد. یا همون روز هی به شوخی میگفت بریم کرج خونه ببینیم(معلوم بود شوخی میکنه)

ولی اون حرفی که زد، دلم هری ریخت پایین...

گفتم نکنه جدی بگن...

آخه شما بگید... خداییش انصافه؟

اول قول بدن، قبول کنن، بعد تازه زیر حرفشون که زدن و الان نگرفتن، واسه بعدا هم که معلوم نیست کی بخوان بگیرن، اینجوری بگن؟؟؟؟

مگه من چی خواستم؟؟؟

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.

خواهشا نگید وضع اقتصادی و اینا...


مگه بابای من نمیخواد با این اقتصاد جهاز بخره؟


بخدا اگه یه کلام چیزی گفته باشه، یا اگه بخواد یه قرون کم بذاره.


پولم‌نداره ها...


ولی به خاطر دخترش و سربلندی دخترش و عرف و حرفی که زده، میخواد وام بگیره...


در صورتی که اونا اگه یک پنجم از زمینای غیر کاریشونو بفروشن، میتونن بدون وام این کارا بکنن...


حالا من زوری ندارم.


شاید ترجیح بدن وام بگیرن، یا هرچی...


ولی میگم یعنی وضع اونا بهتر از ماست در کل...


ساده بگیر و اینا هم‌نگید...


جون اصلا حرفی از سادگی و تجملاتی نشده...


اولین حرفا همینایی بود که گفتم.


منم نمیخوام برم‌هتل عروسی بگیرم، یا عروسی مجلل بگیرم.


یه عروسی معمولی مثل همه عروسیا میخوام.


به نظرتون خواسته ی زیادیه؟


ابنم بگم‌که پدرشوهر مادرشوهرم فوق العاده خوب و مهربون و خوش قلبن.


نه نیشی، کنایه ای، اذیتی، هیچی...


ولی اینو نمیدونم چیکار کنم.


از یه طرف میگم بهشون بگیم اگه واسمون خونه میخرن، ما عروسی نگیریم، به جاش خونه بخریم.


ولی از اونطرف میبینم خب من اصلا جشن نداشتم.


اگه نگیرم تا آخر عمر حسرت عروسی میمونه رو دلم.



تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اگرم بخوام تالار نگیرم و فقط برم آرایشگاه و عکس بندازم، خود اونا هم کلی پولش میشه و خب نمیارزه این خرج رو بکنی، ولی جشن نگیری...


که احتمال هم میدم قبول نکنن کلا...


بخدا نمیدونم چیکار کنم...


کسی بوده که خیلی عروسی دوست داشته، ولی نگرفته و بعد حسرت نخورده؟


دوست داشته و نگرفته ها...


ولی خدایی انصاف نیست.😭😭😭😭



تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.

  شما نباید حرفی بزنی پدرومادرت باید بگن روز خواستگاری قرارمون این بوده عروسی تهران باشه 

عروسی بگیر خونه بزار بعدأخودتون میخرید 

به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد... 

اوایل از این بگو مگو ها زیاده همه هم تجربه ش کردیم سخت نگیر کاریم که دوست داری بکن چون سالها باید بخاطرش ذهنتو درگیر کنی هر کاری خودت دوست داری بکن احساس گناهم نکن بخاطر زور گویی که با توجه که چیزی خوندم زور نیست.پیشاپیش هم مبارک باشه الهی سفید بخت بشی

لطفاًلایکم نکنید.. ممنون  چرا متوجه نمیشید😐🤔🙄
 شما نباید حرفی بزنی پدرومادرت باید بگن روز خواستگاری قرارمون این بوده عروسی تهران باشه  ...

پدرم که خونه نبود.

ولی خب مامانم‌گفت که حاج آقا این حرفا رو که زده بودیم...

ولی خب آخرش برگشت اونو گفت بهم...

نمیدونم چیکار کنم.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.

چی بگم خواهر؟؟؟

فکر میکنم دلیل عقب افتادن عروسیتون واقعا اینه که پدرشوهرتون دستش تنگه.

به هرحال ایشون کشاورز هستن.من قشر کشاورز رو خوب میشناسم.

دلیل اینکه میخواد تو کرج خونه بگیره احیانا این نیست که قیمت خونه اندکی تو کرج شاید کمتر باشه؟؟؟؟

و درکل اطرافم چندتا زوج عقد کرده میشناسم که عروسیشون به دلایل گرونی عقب افتاده.

آرزو میکنم به خوبی و خوشی بری سر زندگیت.

اوایل از این بگو مگو ها زیاده همه هم تجربه ش کردیم سخت نگیر کاریم که دوست داری بکن چون سالها باید بخ ...

ممنونم از دعای قشنگت عزیزم.

نه بخدا زور نیست.

حرف اونا زوره.

بعد یکسال تازه این بامبول رو درست کردن...

بگو مگو نکردیم.

در گمال آرامش و خونسردی و لبخند میگفت و منم میگقتم باباااااا...

تو رو خدا...

من نمیتونم.

ولی نمیدونم اقعا قصدشون چیه...

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
پدرم که خونه نبود. ولی خب مامانم‌گفت که حاج آقا این حرفا رو که زده بودیم... ولی خب آخرش برگشت اونو ...

همون پدرتو بگو تماس بگیرن صحبت کنن و واضح ومشخص!

بگن برنامه ریزی میخواییم بکنیم

به بهشت نمی روم اگر مادرم آنجا نباشد... 

فک نکم حرفش جدی باشه اخه بحث کرج این وسط بی ربطه 😕اگه هم جدی باشه پدر و مادرت باید خیلی سفت ومحکم بگن نه همون قرار اولمون...

ربِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ اَنْتَ خَيْرُالْوارثین

چی بگم خواهر؟؟؟ فکر میکنم دلیل عقب افتادن عروسیتون واقعا اینه که پدرشوهرتون دستش تنگه. به هرحال ای ...

بله عزیزم.

دلیاش همینه.

دستشون تنگ هست، ولی نه اونجور که شما فکر‌ کنید.

ما خودمونم مثل اوناییم.

ولی میخوایم وام بگیریم.

زمینم نداریم بفروشیم.

فقط خونه ای که توش زندگی میکنیم رو داریم.

بعدم اینا از قبل از عید، که هنوز این گرونیا نشده بود، مامانم بهشون گفت، جواب ندادن...

بعدم عقد طولانی خیییییییییییلی برای رابطه زن و شوهر بده‌

اصلا سختیای دوران عقد به کنار، به جهنم... ولی من از آینده ای میترسم که مطمئنا عقد طولانی روش تاثیر میذاره.

آخه من چه گناهی کردم؟؟؟

مگه من زیاده خواهی کردم؟؟؟

چیزی بوده که خودشون قبول کردن.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
عزیزم حتما عروسی بگیر من مامانم قبلا منظورمه به جای عروسی خونه گرفتن و عروسی هم نگرفتن ولی مامانم هن ...

الهی بگردم...

آره واقعا...

حالا بعضیا هستن حسی به عروسی و لباس عروس و عروس شدن ندارن، شاید حسرت نخورن...

ولی من که خودم دوست دارم، هیچ جشنی هم نداشتم، خب قطعا حسرت به دل میمونم...

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  12 ساعت پیش