2777
2789
عنوان

درددل

| مشاهده متن کامل بحث + 377 بازدید | 48 پست

حتما عروسیتو بگیر نذار آرزو به دلت بمونه عزیزم

خدا ان شاءالله درست کنه و زود بری سرخونه زندگیت 

فرزندم،ازملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم.امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد. روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز. روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزهادارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد
همون پدرتو بگو تماس بگیرن صحبت کنن و واضح ومشخص! بگن برنامه ریزی میخواییم بکنیم

کلا اون شب که حضوری حرف زدیم،همینو گفتیم.

گفتیم ما باید برنامه داشته باشیم.

بدونیم کی باید همه چیز آماده باشه.

خرید خرده ریز جهیزیه که کار آسونی نیست.(از نظر زمانی)

نمیدونم والا...

من چشمم آب نمیخوره با تلفن چیزی حل بشه...

اون موفع که خونمون بودن تا فردا عصرش؛ نتیجه نداشت...

دیگه وای به حال تلفن.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

پدرم که خونه نبود. ولی خب مامانم‌گفت که حاج آقا این حرفا رو که زده بودیم... ولی خب آخرش برگشت اونو ...

باید مادرت جلوی اونا وقتی بابات اومد خونه میگفت فلانی وقتی خونه نبودی این حرفارو زدنو خیلیم خوش گذشت چون شوخی خوبی بود باباتم بگه این چیزا ک شوخی نداره یبار راجبش صحبت میشه و تموم میشه میره 

اصلا از عروسی نگذر من اصلا عروسی دوس نداشتم به اصرار شوهرم گرفتم الان میگم خداروشکر ک گرفتم وگرنه هرعروسی ک میرفتم حسرت میخوردم با دیدن عروس 

خونه رو بعدا هم میتونی بخری مگه من الان مستاجرم آسمون به زمین اومده 

لطفا برای سلامتی تو دلیم صلوات بفرستین   
فک نکم حرفش جدی باشه اخه بحث کرج این وسط بی ربطه 😕اگه هم جدی باشه پدر و مادرت باید خیلی سفت ومحکم ب ...

دعوا نشه یه وقت؟؟؟؟

بعد ممکنه بگن باشه، بزارید سه سال دیگه عروسی و خونه تو تهران میگیریم.

والا بعید نیست.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
ممنونم از دعای قشنگت عزیزم. نه بخدا زور نیست. حرف اونا زوره. بعد یکسال تازه این بامبول رو درست کر ...

قطعا شوخی کردن ولی نصیحت هر کاری دوست داری و میدونی انجامش بده چون این چیزیه که سالها فکرت و زندگیتو درگیر میکنه نزار کسی نظر بده توی این یه مورد اگه در مورد هر چی غیر عروسی بود میگفتم سخت نگیر ولی واسه این یه مورد سخت بگیر چون هیچ وقت تکرار نمیشه واست

لطفاًلایکم نکنید.. ممنون  چرا متوجه نمیشید😐🤔🙄
اگه براتون خونه میخره بگین بخره اگه خودتون بعدا نمیتونین بخرین. به نظرم تواین وضعیت بداقتصادی خونه د ...

عروسی چی آخه؟؟؟؟

تو همین وضع بد اقتصادی، این همه آدم دارن عروسی میگرن...

مگه من چمه؟؟؟

چرا من نباید یه لباس عروس بپوشم؟؟؟

چرا حسرت به دل بمونم؟؟؟؟

در کل هم اینو خودم دارم میگم.

گفتم یه دل میگم بگم اگه میخرن عروسی نگیریم‌

ولی معلوم نیست که اصلا قبول کنن یا نه...

یعنی من هر کلیپ عروسی ای میبینم دلم قنج میره...

به نظرت اینجوری فکرم راحت تره؟؟؟؟

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
دعوا نشه یه وقت؟؟؟؟ بعد ممکنه بگن باشه، بزارید سه سال دیگه عروسی و خونه تو تهران میگیریم. والا بعی ...

نه انشاالله که چیزی نیس.....همیشه به چیزای خوب فک کن همه چی گذراست....انشاالله که به همین زودیا مراسم عروسیتون برگزار میشه ...خوشبخت بشی عزیزم

ربِّ لا تَذَرْني فَرْداً وَ اَنْتَ خَيْرُالْوارثین

میدونم تو همش پیش خودت میگی خب زمیناشو بفروشه یه عروسی آبرومندانه برای عروسش بگیره.

اما عزیزم پدرشوهرت نمیتونه زمینشو بفروشه.چرا؟؟؟چون که هرچند اون زمین بی مصرف باشه فعلا.شاید میخواد آبادش کنه و ازش محصول بگیره.

بعدشم یه تفکری این باباها دارن اینه که فروش اموال مطلقا ممنوع میدونن.چون میخوان برای بچه هاشون ارث بذارن.

عقد طولانی خوب نیست.ولی عزیزم شرایط رو درک کن.رو پدر خودت هم سر جهاز فشار نیار.تو تنها نیستی.به جرات میتونم بگم خیییییلیا شرایط تورو دارن و بخاطر این گرونی ها نمیتونن برن سر زندگیشون.نمونش خودم.قرار بود این ماه عقدم باشه.اما فعلا گفتیم صبر کنیم.

باید مادرت جلوی اونا وقتی بابات اومد خونه میگفت فلانی وقتی خونه نبودی این حرفارو زدنو خیلیم خوش گذشت ...

متاسفانه قبل از اینکه بابام بیاد خونه رفتن.

وگرنه مامانم به بابام پیام داده بود و گوشیو داده بود دستش.

ولی خب رفتن نشد حرف بزنیم.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
قطعا شوخی کردن ولی نصیحت هر کاری دوست داری و میدونی انجامش بده چون این چیزیه که سالها فکرت و زندگیتو ...

ممنونم عزیزم.

خداکنه شوخی کرده باشن.


تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
بنظر من شوخی شوخی حرفشونو زدن عکس العمل شمارو بسنجن  شوهرت چیزی نمیگه

شوهرم شب که داشتیم حرف میزدیم که خواب بود، فرداشم سر کار بود.

من روزا رو اشتباه گفتم.

اونا سه شنبه شب اومدن خونه ما، چهارشنبه رفتن.

ولی اونم چیزی نمیتونه بگه.

باز ما میتونیم طلبکار باشیم که حرف زدید سرش وایسید.

اون که نمیتونه به باباش بگه گفتی تهران عروسی و خونه میگیرم پس باید بگیری.

بعدم خودشم اعصابش خیلی خرده‌

کاری از دستش برنمیاد.

تو رو خدا لایک نکنید.ممنون.
متاسفانه قبل از اینکه بابام بیاد خونه رفتن. وگرنه مامانم به بابام پیام داده بود و گوشیو داده بود دس ...

خب شوهرت ک اومد خونتون خیلی دوستانه پدرت صداش بزنه باهاش صحبت کنه بگه ما روز اول حرف زدیم پدرت مرد محترمیه و قطعا حرفش برابر با سند و مدرکه نمیخوایم بخاطر یه سری چیزا اختلاف بیفته هرچیزی ک عرفشه و راجبش حرف زده شده و طرفین قبولش کردنو باید انجام بدیم وگرنه اختلاف و بحث پیش میاد 

لطفا برای سلامتی تو دلیم صلوات بفرستین   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز