خانوما میخوام دردل کنم، اگر پیشنهادی هم داشتید ممنون میشم بگید...
متنم هم طولانیه، چون درددله...
اگه خوصله ندارید نخونید.
من یه سال پیش، بدون عشق و سنتی ازدواج کردم... از فردای نامزدی عاشق همسرم شدم... جوری که حتی نمیتونم لحظه ای با نبودنش فکر کنم.
ولی خب قبلش هیچ نسی بهش نداشتم.
پول، خونه، ماشین، هیچی نداشت.
ولی گفت بابام پشتمه.
باباشم تو خواستگاری، گفت خونه نمیتونم بخرم، رهن میکنم، عروسی هم تهران میگیریم.(خودشون نهاوندن. میگفتن اونجا، ولی راضی شدن به تهران.)
خلاصه با این وعده وعیدا ما ازدواج کردیم.
ولی تو کل این یا سال، فووووقش شاید دو هفته، مثل عقد کرده های دیگه بودیم...
نه گردشی، نه تفریحی، اگرم بوده، بد دل خون فکر و خیال، دغدغه ی پول و اینا بوده.
حالا اینا مهم نیست.
گذشته.
همون موقع هم قرار گذاشتیم تابستون امسال عروسی بگیریم.
ولی قبل از عید، مامانم بهشون زنگزد، گفت تاریخ معلوم نکردیم، اینا باید ۶ ماه زودتر تالار و ایناشون رو پیدا کنن قرارداد ببندن...
مادرشوهرم گفت با پدرشوهرم حرف میزنه خبر میدن...
ولی خبر ندادن.
شرایط مالیشون مساعد نبود.
تو روستا زندگی میکنن، هوارمتر زمین دارن...
همکشاورزی، هم باغ که درخت داره.
ولی خب مثلا محصولاتشونو که به دولت میفروشن، دولت معلوم نیست پولشونو کی میده.
یه هفته به عید نوروز هم دایی پدرشوهرم فوت کرد...
حالا الان اومدن خونمون، واسه عید غدیر، صحبت کردیم که معلوم کنید و... ما نمیخوایم ایند عقد کردا بمونن و... (آخه من اصلا کلا بخاطر اینکه عقدمون طولانی نشه، درسمو نصفه ول کردم و فوق دیپلمم رو گرفتم)
گفتن حالا فکر کنیم...
اینا مال پنجشنبه ایه که گذشت.
فرداش تا عصر خونه ما بودن، ولی نتیجه ای به ما ندادن.
بعد از یک سال عقد، نمیدونم چقدر وقت میخوان واسا فکر کردن.
تازه یه بهانه هم آوردن که واسه دایی پدرشوهرم که فوت کرده، باید تا سالش صبر کنیم.
ولی بهانه بود. هم ما میدونیم، هم خودشون.
جمعه که تا عصر خونمون بودن، پدرشوهرم اود گفت عروسی رو کرج بگیریم.
گفتم بابااااا... من نمیتونم. دوست ندارم.
ما فامیلامون تهرانن. حرف زدیم. من اصلا دوست ندارم شهر دیگه ای عروسی بگیرم.
بعدم خیلی بی معنیه گه آدم خودش تهرانی باشه، شوهرش نهاوندی، بعد تو کرج عروسی بگیره.
دیگه عروسی یا باید شهر داماد باشه، یا شهر عروس.
کرج چی میگه این وسط؟؟؟؟
بعد که من گفتم نه و اینا؛ بعدش دیگه گفت خب حالا که دلت چرکینه، عروسی رو تهران میگیریم، خونتون کرج باشه...
در صورتی که تو خواستگاری ما همه ی اینا رو فیکس کردیم و صحبت کردیم.
حای حرق شهرهای اطراف تهران مثل کرج و اینا هم شد، گفتیم نه. خود شهر تهران.
و قبول کردن.
پدرشوهرمکه اینا رو میگفت، مادرشوهرم هی میگفت اذیتش نکن.
به من میگفت شوخی میکنه...
ولی یه لحظه پدرشوهرم بهم گفت خب من واسه خونه کرج میدم...
میخواید تهران بگیرید خودتون بگیرید.