دعوای دیشب منو شوهرم

سلام خانما 

حالتون خوبه؟؟؟

دیشب منو شوهرم دعوای بدی کردیم

همیشه با احترام و محبت باهم دیگه رفتار میکردیم دیشب خیلی بد بود حرفامون

من همیشه خانوادشو دوس دارم و همه جوره هواشونو دارم همیشه سراغشونو میگیرم کادو میخرم و همیشه خدا خونمونن خیلی احترامشون میکنم

یکی از خواهرشوهرام دو سال پیشم زندگی کرد و الان خودش خونه گرفته به همراه خواهرش زندگی میکنن

اونا تا بحال ارزش هیچی رو به من نذاشتن یعنی نگفتن یه روسری براش بخریم این همه هوامونو داره

و اینکه تا بحال زبون تشکر نداشتن که تشکری کنن و یا حتی تو رفتارشون نشون بدن 

خیلی خنثی هستن

هفته ای دوبار زنگ میزدم حالشون رو میپرسیدم و دو سه بارم با ماشین میرفتم دنبالشون یا خرید یا پارک خلاصه تفریح

حالا عمدا من دوماه سراغشون رو نگرفتم دیدم هیچ سراغی ازم نمیگیرن هیچی ها

منم گفتم حتما مهم نیستم بود و نبودم

و با خودم عهد کردم هیچ توقعی ازشون نداشته باشم و جوری رفتار کنم که سطح توقعات اونا هم بیاد پایین

حالا خواهر شوهرم قرارداد خونش تموم شده و خونه ای که گرفته اخر مرداد خالی میشه شوهرم گفت بهش بگو بیاد اینجا گفتم من نمیگم ولی تو بگو چندین بارم بهش گفتم تو بگو بهش

شوهرمم لج کرد گفت نمیگم تو باید بگی

تا اینکه خواهرش رفت خونه دختر عموش الان شوهر من با من دعوا میکنه برا همین موضوع

اصلا خوبی های تا قبل از اون رو نمیبینه میگه فحشم بهت داده باشن تو باید میگفتی بهش

(در ضمن خونه یکی دیگه از داداشاش هم اینجاس ولی زنش بهشون راه نمیده برن خونش کلا قطع ارتباطن)

خداشاهده همیشه دره خونه من به روشون بازه و با روی خوش باهاشون رفتار میکنم

همین خواهرشوهرم دوسالی که خونم بود خدا رو گواه میگیرم حتی لیوانی که اب توش میخورد رو هم من میشستم

براش اب ببر میوه ببر جم کن رحتنواباشو لباساشو 

شوهرم حق پذری به گردنشون داره انقد که بهشون همه جوره میرسه ولی اونا اصلا اینارو نمیبینن و رفتارای خاصی دارن با من 

نیش و کنایه میزنن

یا اهمیت نمیدن بهم 

سلام و اخوال پرسی میکنم بد جوابمو میدن

حالا این رفتارا قبل از این جریانات هم بوده ها

بهش میگم اگه یبار تو رفتارشون احترام و تشکر میدیدم انگیزه میشد برام که این دفه هم بگم بیاد اینجا

حالا دیشب خیلی بد حرف زد منم دیگه عصبانی شدم از اینکه رفتارای بد اونا رو نمیبینه و همیشه انتظار گذشت و فداکاری از جانب من داره

اخه دو روز خواهرم اومد پیشم همش اخم میکرد و تو خودش بود و من از این موضوع خیلی ناراحت شدم

ببخشید طولانی شد خواستم تمام ماجرا رو بگم شما کمک کنید چه رفتاری داشته باشم