سلام دوستان امشب رفتم خونه مادرشوهرم بعدازافطارساعت ده بودکه گفت بریم یعنی برم خونه مامانم، مااصفهان زندگی میکنیم اخرهفته هامیریم شهرستان پیش خانواده هامون، همون موقع که گفت بریم مادرشوهرم گفت کجا خربزه بیارم بخورین شوهرم گفت باشه منم اومدم بازنشستم بخورم یه برش کوچیک خوردم بازشوهرم گفت بریم کفتم من که چیزی نخوردم، خیلی یخه ودندونم دردمیگیره بالاخره خوردم ورفتیم توماشین دعواوفحش شروع شد، اینم بگم اخرهفته هاویش هم نمیخوابیم وشبامیره بادوستاش شب نشینی امشبم برارفتن به یه جایی بادوستاش قرارداشت که البته من بعدفهمیدم به نظرتون مقصرکیه؟؟
الکی به مامان و بابام گفتم شوهرم رفته بود خونه خواهرش منم تنها بودم اومدم خونتون
😭😭😭😭😭😭😭😭😭
همه دنیام ،همه سرمایه زندگیم بچه هامن . باهاشون بزرگ شدم مادرشدم .اصلن زندگی من از وقتیکه طعم مادری رو چشیدم شروع شد و اونوقت بود که انگار خدا منو دید و بهم همه چی داد . دستهای کوچولویی که هرروز لمست میکنه بغلت میکنه و بوست میکنه .تمام تلاشمو میکنم تا آینده درخشانی براتون بسازم فسقلی های من . از خدا میخوام این حس ناب و به همه چشم انتظارهای نینی سایت ببخشه و خدا دل همه رو شاد کنه آمین یا رب العالمین
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!