امروز رفته بودم مسجد بامامانم اتفاقی جلو در مسجد با اقایی که قبلا خیلی بهم نخ داده بود رودر رو شدم خیلی باتعجب منو نگاه میکرد از دور منو شناخت ولی من اولش نشناختمش بلافاصله متوجه اش شدم راهم کج کردم سمت در مسجد نرفتم چون جلو در ایستاده بود خواستم از یک در دیگه مسجد خارج بشم دیدم پشتم آمدم صورت برگردوندم دیدم پشت سرم هست داره با سبیلش ورمیره