به دنبال محبت میگردم
آری محبتی از جنس محبت های پدرانه
اما فراتر از آن . .
به دنبال لبخندی که مهربانگونه به روی چشم های من فرود بیاید . .
نگاه هایی که یخ های وجودم را آب کند
جسمم را ذوب کند
و مرا با خود به دنیایی ببرد که دیگر رنجی را متحمل نشوم!
شانه ای میخواهم که محکم باشد
در گردباد حوادث تاب بیاورد
از من محافظت کند
و مرا در آغوش گرم خود نگه دارد . .
دروغ نگویم ، من هم انسانم
گاهی هم به دنبال بوسه هایی میگردم
که مانند نانی تازه و از تنور در آمده بر لب هایم بنشیند
مرا تبدار کند
دلم میخواهد به چنین تبی مبتلا باشم و در عطش یک روز نبودنش بسوزم . . .
به دنبال شخصی هستم که
نبودش مرا آزار ندهد
بلکه دلتنگم کند
بودنش مرا نترساند
بلکه تسکینم دهد
حرف هایش بوی امنیت دهند و وجودش
باعث شود دوباره به زندگی بازگردم . .
و او باعث شودم که هیچ وقت به نبودنش
و دوست داشته نشدنم توسط او فکر نکنم . . .
گمانم من به دنبال عشق هستم
چیزی فراتر از عناصر انسانی!