2777
2789

وایییی یاد یه کاری افتادم

مامانم خونه نبود،من سوتین مامانمو روی لباس پوشیدم و رفتم جلوی در حیاط سینه سپر کردمو و خودنمایی میکردم که زنای همسایه اومدن و جمع کردن منو بردن تو  

پیر شدن دقیقا از جایی شروع میشه که شب ها به جای رویاپردازی برای آینده،با خاطرات گذشته به خواب میری

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

رفته بودیم با پسرای اقوام و همسایه ها توی کوچه باغ لونه زنبورا رو خراب کنیم که یذارن دنبالمون و فرارکنیم.که سنگ خورده بودتوی سرصاحب باغه داد زد اومدبیرون و ماهم فرارکردیم پسراچون بزرگتر بودن راحت فرارکردن اما من دمپاییم دراومد با پای برهنه فرارکردم بعد رفتم قایم شدم اومده بود دنبالم دمپایی رو داد به مامانم و رفت.

يكي از تلخترين خاطراته بچگيمم اين بود كه ٢سالم بود قايمكي مامانم رفتم پارك روبه رو خونمون وقتي مامانم از خاب بيدار شد ديد من نيستم خيلي عصباني شد اخه هميشه ميزاشتم مامان بابام بخابن بعد ميرفتم بيرون .😂بعد مامانم اومد دنبالم وقتي پيدام كرد بردم خونه ي قاشق فلفل گذاشت دهنم هيچ وقت ديگه از اون روز ب بعد بي اجازه بيرون نرفتم با اينكه ٢٠سال از اون روز ميگذره


يكي از تلخترين خاطراته بچگيمم اين بود كه ٢سالم بود قايمكي مامانم رفتم پارك روبه رو خونمون وقتي مامان ...

چه تنبیه اثرگذاری 

ببخشید الان حست چیه از کارمادرتون ناراحت نیستی یا نه ممنون هم هستی ازاین کاروتنبیه 

جمعه13دی 1398داغی که هرگزسردنمیشود
چه تنبیه اثرگذاری  ببخشید الان حست چیه از کارمادرتون ناراحت نیستی یا نه ممنون هم هستی ازاین کا ...

نه اصلن روش درستي نبود .ولي خوب مامانم هزار بار اومد دنبالم اخه خيلي شيطون بودم هر موقه ميخابيد وقتي بيدار ميشد من خونه نبودم اخه دوسالم بيشتر نبود.هر كار كرد عوض نشدم تا فلفل بهم داد😭😂😂😂

بچه بودیم منو داداشم 

ظهرای تابستون ناهار آماده خونه مرتب صدای موتور بابام از دور میومد میدویدیم سمت در هرکی زودتر باز کنه 

بابام میومد با یه هندونه از اونایی که همیشه رو قرمزی و شیرینیش شرط میبست 😋

میرفت تو حیاط دست و پاشو میشت لباس عوض میکرد میرفت رو پشت بوم کولرو آب میزد 

وای خدا بوی نم کولر بلند میشد و باد خنک میپیچید تو خونه 

تا بیاد سفره ناهار و بساط چای به راه بود 

میشستیم دور سفره با چه بگو بخندی ناهار میخوردیمو بابام کللل اتفاقای روزشو تعریف میکرد 

وای که من و داداشام عاشق تعریف کردنش بودیم 

بیشتر وقتام حین غذا خوردن اخبار ساعت دو گوش میدادیم 😂

ناهار تا تموم میشد بابام بساط هندونه رو میاورد 

الحق که شکمو بود قربونش برم 

نمیدونم چه حکمتی بود سفره ناهار و بساط هندونه همیشه همونجوری میموند و ماها گرم شوخی و بالا رفتن از سرو کله بابام بودیم تااا بعد از ظهر 

❤💚❤😍تیکر تولدمه😍❤💚❤

یه بار با داداشم زنگ در خونه ای رو زدیم داداشم گفت فرار کن بدو بریم من نشستم و گریه کردم داداشمم فرار کرد بعد پسری اومد درو باز کرد گفت واااا زنگ زدی داری گریه میکنی منم اشاره میکردم به جایی که داداشم قایم شده و گریه میکردم.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792