روز عقدم گفتن فقط میاییم حرف بزنیم در مورد مهریه و...
دیدم عاقد هم همراه خودشون آوردن :(
امضاها خستم کردن هر کدوم یه شکل شدن😂
برادر شوهرم خیلی کوچک بود خیلی هم حسادت میکرد
تمام تلاشش کرد تا سفره عقد بهم بزنه
مادرشوهرم که هیچ خاله شوهرم به دادمون رسید
بنرین تموم کردیم ماشین خاموش شد
شادوماد از ذوق زیاد یادش رفته بود بنزین بزنه
با پیک برامون بنزین آوردن
پرازاسترس بودم همش میترسیدم دیربرسیم همه زنگ میزدن کجایی چیشدی کی میاین🤣اخرشم رسیدیم دیدم فقط عمه ام اومده بقیه نرسیدن هنوز😂بازمجدد استرسم شروع شد نکنه نرسن چون خیلی ترافیک بود راها
کلااسترس داشتم ولی بهترین روزم شد😍🥰عاشق محضرم بودم هرکی میومد کلی تعریف میکرد ازش ،دلم خاست دوباره عقدکنم🤣
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
