از ۱۰ تا ۴ بعد از ظهر ارایشگاه بودم هیچیم نتونستم بخورم تورم سنگین دلم ضعف میرفتمبا خودم فکر میکردم اصلا نمیتونم سرپا وایسم چه برسه رقص.ولی انقدر رقصیدمشب که اشاره میکردن بشین😐🤣🤣🤣🤣
نامزدم هم یه پیتزا بزرگ با نوشابه خانواده بدون لیوان گرفته بود اخه من با ارایش نوشابه خانواده بخورم😐😐😐
بعد نامزدم استرسسسس من ریلکس اون میگفت تو هم استرس داری ولی انقدر زیاده متوجه نیستی😐😂😂😂
سر عقدم خواهر کوچیکم پارچه گرفته بود سمت من بالاسرم کوچولو پا بلندی کرده بود خسته شده بود هی منو میزد چنگول میگرفت که زود باش بله بگو😂😂😂