2777
2789

متم پیگیر شدم و چن وقت یبار ی ابلاغیه میومد میرفتم دور از پسرم روز صد بار منو میکشتو زنده میکرد شبو روز گریه میکردم ب خدای بالا سر سینا میگف وکیل میگیرم شکایت کن بچتو ببین منم شکایت میکردم دادگاه هیچی ب هیچی

چن وقت گذشت سینا ب مامانش میگه کم کم بساط ازدواج منو آماده کنید مامانش خوشحال میشه ک کیه ولی نمیگه تا چن هفته بعد ک مامانش اصرار میکنه همه چیو میگه مامانش بشدت عصبی میشه و میگه حق نداری غلط کردی با همیچین کسی هستی اونم میگه من دوسش دارم

خودم انقد لاشی بودم همه چی دیدم این از گل پاکتره

اسی شما که اینجا هنوز طلاق نگرفتی چطور  خانوادت قبول کردن

چون شوهرم یکیو صیغه کرده بود و باهاش زندگی میکرد منم دوسال بود بلاتکلیف بودم و هرچی نباید میشد شده بود و دیگه نمبخاستم برگردم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

سینا بمن زنگ زد منم گفتم راس میگه الان چ فکرا ک نمیکنه گف مهم نی مهم خداس ک من دستم ب ت نخورده درست میشه نگران نباش

هفته بعد میخایم بیایم کرج بیا مامانم تورو ببینه 

منم گفتم ن ولی گف حتما بیا 

هفته بعدش من نصف روز کار کردم بعد بدون اینکه آرایش کنم یا لباس درست حسابی بپوشم زفتم پیششون

مامانش جوری چپ چپ‌منو نگا کرد با اخم من داشتم ذوب میشدم گفتم خاک تو سرم ک اومدم ببینمش خودمو سبک کردم انقد خودمو فحش دادم رفتیم رستوران غذا سفارش دادیم سینا رف بیرون گف شما یکم تنها باشید 

مامانش شروع کرد حرف زدن چقد دلم شکست💔😔

گف چرا با پسرم حرف زدی از راه ب درش کردی وقتی گقته عاشق یکی با ج شرایطی شده داشتم میمردم پسرم ب این خوبی چرا دست گذاشته رو ت چطور بچتو ول کردی چرا بچه دار شدی اصن بغض داشت خفم میکرد 

خیلی سعی کردم بغضمو قورت بدم یکم از خودم دفاع کردم و از شرایطم گفتم ک سینا اومد دیگه ناهار خوردیم و سینا گف چیشده مامانش گف کسی ک بچشو ول کنه میخاد ی ت وفا کنه سینام گف نگه ت میدونی اون بچشو ول کرده یا اونا نمیزارن ت اصن از شرایط زندگیش میدونی میدونی اونی ک پیگیر بوده من بودم ن این دختر من‌ولش نکردم پیگیرش بودم

منو رسوندن در خونه تعارف کردم بیان بالا بعدشم رفتن 

من ترکیدم

شبش سینا زنگ زد حالش بد گف با مامانم بحثم‌شده هرچی عه دهنم دراومده بش گفتم

منم زدم زیر گریه گفتم سینا من نمیخام باهات باشم درسته شرایطم اینه ولی از خیلی از مجردای الان پاک ترم من روزی صد بار برا پسرم مردمو زنده شدم مامانت اینجوری فک میکنه من دوس ندارم حق داره تا حدودی ولی نت نمیخامت اونم داد میزد خفهههه شوووو من دوست دارم مگه الکیه ب مامانم گفتم اینو برام نگیرید خودم میگیرمش 

منم‌ گریه میکردم مامانم گف چته ب مامانم گفتم اونم زنگ‌زد ب سینا

با شماره مامانش بهم زنگ رو توروخدا اینجوری نکن من نمیتونم بدون ت درست میشه اگه نشد بعد تموم کن خاهش میکنم 

التماس میکرد گریه میکرد اولین بارم بود میدیم گریه میکنه چون خیلی مغروره

چرا با مدارکی ک دستت بود فیلم عکس استوری نرفتی شکایت از شوهرت اون حق نداشته این کارو کنه برای مهریت هم بچتو میتونی برداری باهاش معامله کن. برای ازدواج عجله نکن مخصوصا ک مادر پسرع تاخچه بالا میزارع برات چن سال به خودت استراحت بده اگه واقعا عاشقت باشه ولت نمیکنه بعد باهاش ازدواج کن 

بعدا فقط دلتنگ خودت میشی،همونی ک دیگه یادت نمیاد كی و کجا جا گذاشتیش💙🖤

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز