خداروشکر ک الان خوشبختی عزیزم
کاش خدا برا منم از این ب بعد فقط خوشبختی نوشته باشه
چون چند سال با اذیت زندگی کردم
وقتی میخاس بهم دس بزنه فرار میکردم شبا خودمو میزدم ب خاب یا روی مبل دراز میکشیدم میگف بیا بخاب نمیرفتم میگفتم میخام فیلم ببینم میخاس بوسم کنه میگفتم ریش داری بدم میا این اخرا دیگه یک سالو خورده ای هیچ رابطه ای نداشتیم اینم علنی ب مامانم میگف اینجوریه همه فکر فامیل میدونستن من دوسش ندارم
ولی باز من ادعای عاشقی نداشتم خیانت نکردم هیچوقت شوهرم کارش جوری بود اکثرا این شهر اون شهر بود ولی من حتی برا کوچیکترین کار هم تنها بیرون نمیرفتم
ولی اونی ک ادعا داشت برا من جوون میده دیوونمه راحت با وجود من زن گرفت رفته بودیم مشاوره گریه میکرد میگف اگه خانمم طلاق بگیره خودمو میکشم اصن زن نمیگیرم
ولی تهش....
امیدوارم سینا تا آخرش خوب باشه جوری ک شما میگی باشه خداروشکر تا الان ک انگار ی ملکه بودم براش خیلی هوامو داره تا الان تو بدترین شرایط گذشتمو تو روم نزده یا طعنه و نیش و کنایه نداشته همیشه هم میگه ت ملکه منی
خیلی ب حرفام گوش میده
۳ تا زنداداش داره انقد دیدن این چجوری بمن احترام میزاره همیشه زنگ میزنن با احترام باهام حرف میزنن داداشاشم همینطور