خلاصه ماه بعدش مامانشو آورده بود برا عمل بمن گف بیا ببینمت رفتیم بیرون
شوهرم همش داشت پیام میداد تهدید میکرد فحش میداد توهین میکرد اونم گف کیه گفتم همونه گف ولش کن باز داشت پیامای بد میداد اشکم دراومد سینا گف چتهههه مگه نمیگم پیام نده چی میگه گفتم زنش حاملس میگه بیا مهرتو حلال کن گمشو گفتم میخام برگردم تا مهرمو نده ولش نمیکنم سینا گف مهریه میخای چیکار ولش کن حق نداری ب این داستان حتی فکرم کنی
منم پیام دادم گفتم فردا با مامور میام خونه
سینا پیامو دید تو ماشین بودیم گف واقعا میری گفتم اره گف پس من چی سرمو انداختم پایین گفتم نمیمونم فقط میرم اونم میترسه مهریمو میده گف اگه بلایی سرت آورد چی لامصب اگه بهت دس بزنه چی میخای بخاطر مهریه منو ول کنی
خیلی گستاخانه گفتم ارههههههه