سلام خلاصه بگم چند روز قبل از نامزدی داداشم بود دو سال پیش؛ اول بگم که دختر داییم انگار یه جورایی از داداشم خوشش میومد. زنگ زد گفت چیه و کیه دختره؟از کجا پیداش کردید؟ گفتم اینم داداش فلانی و فلانی(داداشای خودش) (چون روابطمون خیلی نزدیک بود مثل خواهر و برادر بودیم با هم)هست و مثل اونا خودش پیدا کرده. یه خنده بدجنسانه ای اومد و گفت خوشم اومد با عرضه ست نه مثل بعضیا که باباشون براشون زن می گیره( شوهر منو می گفت) برا نامزدی و عروسی داداشم که نمیشد بد رفتاری کنم چون میزان بودم و در حد سلام علیک و خوشامد گویی و خداحافظی نه چندان گرم یعنی مثل قبلم نبودم. حالا اون هم چند وقت پیش نامزد کرد و حالا هم عروسی کرده برا نامزدیش رفتم چون مهمانی کوچیک بود در حد سلام علیک. اما برا عروسیش کلا رقصیدم و معمولی بودم تو جشن چون ضایع بود اگه نمیرقصیدم مخصوصا که ما همسنیم و با هم بزرگ شدیم و هم اینکه دوست داشتم برقصم و رقصیدم اما فقط بهش تبریک گفتم. حالا مامانم قراره پا گشاش کنه. دوست دارم بهش یه جوری گلایه کنم. چیکار کنم؟
البته نامزدیش هم برن‌و‌بکوب داشت اما من نرقصیدم
چیز خاصی نگفته که چقدر کینتون از جنس شتره بانو
حالا مطمئنی منظورش به شوهر شما بوده ؟؟
چ حوصله ای داریا استارتر حالا مثلا شوهرت بی عرضه یا با عرضه باشه چ فرقی میکنه انقد حساس نباش. همونجا باید جوابشو میدادی خلاص مثلا میگفتی بعضی وقتت بی عرضه بودنم خوبه چون ی فرشته نصیب ادم میشه و چیزای دسگه
از دو سال پیش کینه گرفتی؟ 😐😐 چه کینه ای هستی تو دیگه
اخه من بالای سر بیمارم بودم. اینم بگم که موقعیت اجتماعی خاصی دارم و شاید باعث حسادتش بشه مخصوصا این که اون موقع مجرد هم بوده.
قبلا انقدر با هم خوب بودیم که قبل از ازدواجامون خیال بافی می کردیمکه با هم بریم مسافرت با شوهرامون
واا چه گلایه‌ای؟ برا چی؟ مشکلت کحلس؟
چون اون لحظه نمیشد جلوی بیمار حرف بزنم همون چند کلمه رو هم یه جورایی رمزی گفتم دیگه نمیشد در جوابش شروع کنم به بحث‌کردن
