فهمیدم دوستم بایسکشواله ..
شاید توی این زمونه نرمال باشه اما من اصلا مغزم نمیکشه این داستان رو ..
انگار یه سطل آب یخ ریختن رو سرم
خیلی راحت درباره رابطهش با دختره صحبت کرد
چتاشونو نشون داد که دختره حقیرانه ازش خواهش میکرد بریم تو رابطه و .../:
دیدم داره به همه آدما عوض میشه
این تنها دوست صمیمیم بود که بعد از کلی سبک سنگین کردن بهش نزدیک شدم
اصلا اینجوری نبود
توی یه چشم به هم زدن عوض شد
اصلا نفهمیدم چی شد یهو
ما بقیه رو نقد میکردیم که چقدر خرابن یا چی
حالا خودش همزمان هم با چنتا دختر و چنتا پسر چت احساسی میکنه
چیزی ام بهش میگم گردن نمیگیره
میگه تو رابطه نیستم که
نود ندادم که
به خدا قسم یکی از پسرایی که باهاش حرف میزنه رو میشناسم
پسره داره خودشو به آتیش میکشه تا شرایطش اوکی بشه و بتونه بیاد خواستگاری دوستم
اونوقت این خیلی راحت هم با اون پسره حرف میزنه هم با چهار پنج تا دیگه
جدی نمیدونم دست خودشه یا واقعا مریض روانیه
ولی همشونو داره زجر میده
به خودش وابسته شون میکنه و بعد بی محلی میکنه
چند بار تا حالا گفتم از کارماش بترس
اینکه پسر مردمو اسکل میکنی
یا با دختر مردم کاری کردی که سال کنکور قید درس و مشق رو زد و چسبید به لاس زدن با تو کارما داره
ولی توی گوشش نمیره